بسم الله الرحمن الرحیم


شفقنا -  آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی در پرسش و پاسخی دیدگاه خود را درباره ی اعتبار تاریخی فاطمیه ی اول و دوم بیان داشته اند.

به گرارش شفقنا متن این پرسش و پاسخ به این شرح است:

سؤال: فاطمیه ی اول به لحاظ تاریخی معتبر تر است یا فاطمیه ی دوم؟

جواب:

ایام فاطمیه به حسب روایات بیش از ده تا پانزده قول بوده ولی آنچه شهرت دارد، سه قول است: 

1.روایت «40» روز بعد از شهادت رسول الله صلی الله علیه وآله که مصادف با 8 تا 10 ربیع الثانی است. 

2.روایت «75» روز و مصادف با 13 تا 15 جمادی الاولی است. 

3.روایت «95» روز که مصادف با 1 تا 3 جمادی الآخر می باشد.


و خوب است مؤمنین همه این سه قول را عزاداری نمایند.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۱۰ساعت ۱۲:۵۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 


+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ساعت ۴:۵۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 




زندگینامه آیت الله العظمی سید علی سیستانی (مد ظله العالى) :
معظم له در روز 9 ربیع الاول سال 1349 هـ . ق در شهر مقدس مشهد متولد گردید و پدرش به میمنت نام جدّش او را (علی) نام نهاد.
نام پدر گرامیشان مرحوم سید محمد باقر و نام جدّ ایشان كه از بزرگان علم و زهد بوده سید علی میباشد. 
بعـد از فوت آیت اللّه سید نصراللّه مستنبط (قدس سره) عده ای از فضلا و علما از آیت اللّه خوئی (قـدس سـره) خواستند شرایطی را برای انتخاب جانشینی كه دارای صلاحیت مرجعیت در حوزه علمیه نجف اشرف داشته باشد فراهم كنند. ايشان آیـت اللّه سـیـستانی (دام ظله) را، برای علمشان و پاكی مسلكشان و نیز خط مشی استوارشان انتخاب نمودند.
معظم له ابـتـدا، نماز جماعت را در محراب آیت اللّه خوئی (قدس سره) برپا نمودند، سپس شروع به بحث و نگاشتن تعلیقات بر رساله و مسلك ایشان پرداختند.
هم اكنون حضرت آیت اللّه العظمى سیستانی (دام ظله) یكی از علمای سرشناس و برجسته اى هستند كه مشهور به اعلمیت هـسـتـنـد، و جـمـع كثیری از اهل علم و اساتید حوزه علمیه قم و نجف اشرف بر اعلمیت ایشان گواهی می دهند.


+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ساعت ۴:۲۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 



-نهضت اسلامي ايران در سال 1341 با اعتراض شديد حضرت امام خميني و روحانيت پيشرو به لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و آنچهكه محمدرضا شاه آن را انقلاب سفيد شاه و ملت مي‌خواند شروع شد و پس از سالها مبارزه سرانجام در روز 22 بهمن 1357،انقلاب اسلامی با مشارکت اکثریت قاطع مردم ایران به پیروزی رسید. مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) توانستند به حاکمیت خاندان فاسد پهلوی خاتمه داده و آن‌را سرنگون سازند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۲۲ساعت ۴:۱۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 



حضرت آیت الله العظمی سید صادق شیرازی متولد سال 1360 قمری ( 1318 شمسی) در کربلا           هستند. ایشان فرزند آیت الله العظمی سید مهدی شیرازی و برادر کوچکتر حضرت آیت الله العظمی  سید محمد شیرازی میباشند.معظم له که در خانواده مرجعیت و علم و تقوی رشد کردند از کودکی با    هوش سرشار خود دروس دینی را آغاز کرده و مانند برادر بزرگترشان در سن 10سالگی ملبس به لباس روحانیت شدند.(البته میدانید کسی که لباس روحانیت را میپوشد باید درحدی باشد که بتواند سوالات مردم از قبیل فقه - عقاید - حدیث - تفسیر - تاریخ و ... را به درستی و با بیان دقیق پاسخگو باشد حال شما تامل کنید که چطور یک کودک 10 ساله از عهده این کار خطیر بر می آید)

 مقام علمی

معظم له  با هوش بالا و حافظه سرشار خود تحت نظر پدری عالم و برادرانی فاضل پله های علم و دانش را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و در جوانی به درجه عالیه اجتهاد رسیدند.همچنین معظم له از سن سی سالگی به تدریس عالیترین مرتبه علوم دینی یعنی خارج فقه و اصول پرداختند.ایشان از کودکی انس عجیبی با فقه و اصول داشتند و عمرشان را روی این دو علم سپری کردند طوری که کتب فقهی و اصولی ایشان زبانزد علما و فضلا می باشد.همچنین مرجع عالیقدر تسلط عجیبی هم بر ادبیات عرب و علوم صرف و نحو دارند طوریکه ایشان هم اکنون به عنوان یکی از نحویون شناخته میشوند.خوب است بدانید که معظم له در سایر علوم حوزوی مثل منطق - رجال - حدیث - تاریخ - و ... متخصص و صاحب تالیف میباشند.همچنین شایان ذکر است که نابغه قرن مجع راحل حضرت آیت الله العظمی سید محمد شیرازی (ره) در زمان حیاتشان احتایاط های خود را به معظم له رجوع میدادند و ایشان را بعد از خود اعلم علما میدانستند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۲۱ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 





صراط به معني طريق و راهه، و معلومه كه اين راه به سوي خداست؛ و چون خدا محل و مكان خارجي نداره پس مقصود از صراط، 
راهيه از نفس انسان برا معرفت وشناخت خدا

انسان از اول عمر خودش تا آخرين لحظه، حالات مختلف روحي داره، و به خاطر تكرار اعمال و حالات خاص، ملكات روحيه اي خاصي هم در او بوجود مياد؛ 
انسان دائما از حالي به حال ديگه و از عقيده اي به عقيده ديگه، و در نتيجه از كمالي به كمال ديگه منتقل ميشه، تا آنكه 
اگه خدا دستشو بگيره و به كمال حقيقي برسه از مقربين و سابقين ميشه و اگه از متوسطين باشه از اصحاب يمين، 
و اگه از شيطان و نفس اماره تبعيت كنه از اشقياء و اصحاب شمال. 
خلاصه در نفس هر كس راهيه باطني كه تمام اعمالي كه در ظاهر انجام ميده، طبق همون نقشه باطنيش هست، اون نقشه باطني، صراطه. 
بنابراين صراط در روز قيامت، ظهور راهيه كه انسان در دنيا داره. 
از امام صادق عليه السلام درباره معني صراط، روايتي است كه فرمود: 
«
إن صورة الإنسانية هي الطريق المستقيم إلي كل خير و الجسر الممدود بين الجنة و النار»(1)
(صورت نفس ملكوتي انسان، صراط مستقيم است به سوي هر خير؛ و آن پلي است كه ميان بهشت و آتش كشيده شده است.) 



+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۲ساعت ۱:۵۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم


احترام و نیکی به پدر و مادر
 

احترام و نیکی به پدر و مادر یکی از اصول بسیار مهم و ارزشمند اخلاقی است که معصومین و ائمه هدی علیهم السلام در گفتار و کردار خود اهمیت و بهاء زیادی به آن داده اند وبرای روشن شدن این مطلب لازم است از جهات مختلف مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد:
الف: نیکی به پدر و مادر معنی وسیعی دارد
احترام به پدر و مادر معنی گسترده و وسیعی دارد به طور خلاصه هر شکل و ... هر نوع بی احترامی و هر چیزی که موجب ناخشنودی و نارضایتی آنها شود باید از آن دوری جست و در برابر آنها کاملاً خاضع و به خودش به آنها مودبانه و شایسته باشد و به تعبیر قرآن کریم:
« و لا تقل لهما اف»(1)
ترجمه: به پدر و مادر اف نگو.
یعنی از ریزترین و کوچک ترین سخن و حرکتی که باعث آزردگی و بخش خاطر آنها گردد اجتناب کن.
واژه ی اف بی مقدارترین و سبکترین تعبیر نامودبانه است که برای ابراز درد با ناراحتی گفته می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود:«لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنه و هو من ادنی العقوق و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحد النظر الیها» (2)
ترجمه: « اگر در آزردن پدر و مادر خداوند چیزی را کمتر از اف میدانست از آن نهی می کرد» و از جمله آزردن این است که انسان یا چشم خیره بآنها بنگرد. اف گفتن از کمترین و بی مقدارترین موراد آزردن است از مفهوم این روایت فهیمده یم شود که احترام و نیکی به پدر و مادر تا چه اندازه وسعت و گسترش دارد.
خلاصه این روایت بیانگر وسعت گسترش معنای بی احترامی به پدر و مادر است.
ب: احترام و نیکی به پدر و مادر از دیدگاه قرآن
در سیزده مورد ، قرآن کریم یاد از احترام و نیکی به پدر و مادر نموده و جالب اینکه در هفت مورد پس از دعوت به یکتایی و شکر خدا، بدون فاصله دعوت به احسان و تشکر از پدر و مادر می کند این مطلب بیانگر ارزش فوق العاده ی احترام به پدر و مادر است که بعد از اعتقاد به یکتای خدای منان مطرح و بیان شده است.
1-و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل الا تعبدون الا الله و بالوا لدین احساناً و ذالقربی» (3)
ترجمه: « به یادآورید زمان اینکه از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای یگانه پرستش نکنید و به پدر ومادر و نزدیکان ... نیکی کنید».
در این آیه سخن از پیمان است که خداوند از بنی اسرائیل گرفته و آنها را بواسطه ی شکاستاندن این پیمان شدیداً مورد سرزنش قرار میدهد در این پیمان چندین مطلب آمده است من جمله دو مورد ذیل: 
1-پیمان می گیرد که خدای یگانه را پرستش کنید و در برابر هیچ بتی سر تعظیم فرود نیاورد.
2- نسبت به پدر و مادر احترام ونیکی کنید.
برنامه ای برای زنده ماندن ملت ها
این آیه شریفه شأننزول آن درباره ی یهود است و در عین حال یک سلسله قوانین کلی و عمومی را برای همه ی ملل دنیا در بردارد، عوامل زنده ماندن، بقاء و سرافرازی ملت ها و رمز شکست آنان را یادآور می شود .
الف: ازدیدگاه قرآن، سرافرازی و سربلندی ملتها در صورتی امکان پذیر است که خود را به قوی ترین قدرت و ریشه دارترین نیرو متکی سازند و در هر فراز و نشیبی زندگی با او مرتبط باشد واز او مدد جویند به قدرت تکیه کند که فنا و زوال در او راه نداشته باشد.

ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۱۱ساعت ۲:۵۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم




نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
 پدر: حضرت محمد بن على (ع )
مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر مبارک : 65 سال
علت شهادت: مسمومیت
قاتل ملعون: منصور دوانیقى (خلیفه عباسى ) 
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى
مدفن مطهر:  قـبـر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد.

  زندگینامه امام جعفر صادق(ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر مى‏داند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مى‏توان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مى‏آید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.

کنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفته ‏اند. برخى نیز کنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه ذکر کرده‏اند.

کنیه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و این کنیه از دیگر کنیه ‏هاى وى معروف‏تر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گوید: برخى کنیه آن حضرت را ابو اسماعیل دانسته ‏اند. ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب مى‏گوید: آن حضرت مکنى به ابو عبد الله و ابو اسماعیل و کنیه خاص وى ابو موسى بوده است.




ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۹ساعت ۷:۵۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 




امام محمد باقر(ع) پنجمين امام شيعه در روز اول رجب مصادف با روز جمعه در سال 57 هجري ديده به جهان گشود، پدر گرامي ايشان امام سجاد (ع) و مادر بزرگوارش فاطمه دختر امام حسن بود. به اين جهت ايشان را علوين و هاشمين (علوي و هاشمي از دو سو) خوانده اند. نام مبارك ايشان محمد و كنيه اش “ابوجعفر” است و داراي 4 لقب مشهور مي باشند. مشهورترين لقب ايشان “باقر” است كه پيشتر رسول خدا در حديث جابر بر ايشان نهاده اند. 3 ساله بود كه واقعه عاشورا اتفاق افتاد و 38 سال در كنار امامت پدر عزيزش امام سجاد(ع) بود و با شهادت ايشان در سال 95 هجري دوران امامت ايشان آغاز شد . اين دوران به گواهي امام صادق (ع) نوزده سال و دو ماه ادامه يافت و با حكمراني پنج تن از خلفاي اموي هم زمان بود . از حضرت باقر(ع) برخورد سياسي عمومي با خلفاي هم عصرشان گزارش نشده اما هر گاه فرصت را مناسب مي ديد حكومت غاصبانه آنان را نفي مي كرد . هشام ابتدا مدتي امام را زنداني كرد اما به دليل تمايل زندانيان بر امام و ترس حكومت از شكل گيري قيام ناگزير به آزاد كردن حضرت و برگرداندن ايشان به مدينه شد . در آن وضعيت سياسي مهم ترين سلاح امام در آن زمان قلم و دوات و تعليم و تربيت شاگردان الهي و پرورش فقيهان و دانشمنداني بود كه بتوانند مبيّن و مبلّغ آراي اهل بيت عليهم السلام در جامعه اسلامي باشند . همچنين آن حضرت به مناظره با مخالفان و سران اديان و مذاهب گوناگون پرداخت كه به اثبات اسلام و امامت ايشان و رويارويي با حکومت منتج شد و پايه گذار “نهضت علمي جعفري امام صادق (ع)” گشت. سرانجام آن امام مظلوم در اثر دسيسه “هشام بن عبدالملك” مسوم شد و به روز هفتم ذي الحجه از سال 114 هجري در سن 57 سالگي چشم از جهان فروبست و در بقيع به خاك سپرده شد. امام باقر(ع) علاوه بر علم عظيم الهي وحلم بي نظير داراي سجاياي اخلاقي بزرگي بودند.




+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۷ساعت ۸:۵۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 









+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۱۱/۰۶ساعت ۶:۳۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اكرم (ص) فرمودند: مهدی از فرزندان من است، نامش نام من(محمد) و كنیه اش كنیه من (ابوالقاسم) می‌باشد، ‌در صورت و سیرت از همه كس به من شبیه تر است. برای او غیبتی است كه در آن مردم دچار حیرت می‌گردند و بسیاری از دسته‌ها و گروههای مردم، گمراه میشوند، آنگاه مانند ستاره تابانی از پرده غیبت بدر آید و زمین را پر از عدل و داد كند آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. 

(بحارالانوار/ ج 51، ص 17، ح 13، به نقل از كمال الدین.

 


 ولادت امام زمان

نام پدر ومادر امام زمان (عج) 
مقام ومنصب 
نقش انگشتری 
تاریخ ولادت 
اختلاف عقیده در تاریخ ولادت
سال ولادت
مدت عمر شریف امام زمان (عج)
سال به امامت رسیدن وسن ایشان درآن هنگام
چگونگی ولادت امام مهدی (عج)

نام پدر ومادر امام زمان (ع):
نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم ونام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) میباشدکه ایشان بنا برروایات یک شاهزاده رومی بودند ودرخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده ومسلمان میشوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)میباشد (به زندگینامه امام حسن عسکری (ع) وهمسرشان نرجس خاتون (س) مراجعه شود)

مقام ومنصب :
ایشان معصوم چهاردهم و امام دوازدهم شیعیان هستند


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۵ساعت ۱۰:۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

3dgirl.blogfa.com




3dgirl.blogfa.com







+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۵ساعت ۹:۱۷ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 

حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم بود . و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد. 
ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. 
بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته  است. 
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم. 
 درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ  قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز  پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش  قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،
گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:

ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۳ساعت ۷:۴۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 




حضرت قاسم بن الحسن ‏عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏عليه السلام است در مورد تاريخ ولادت ايشان اطلاع دقيقى در دست نيست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت يافته است. 

مادر او بانويى بزرگوار به نام ام ولد است كه نام ايشان نجمه بوده است. حضرت قاسم‏عليه السلام


حدود 2-3 سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش ديده به جهان گشود. از اين رو با عموى مهربان


خويش حضرت اباعبدالله الحسين‏ عليه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسين ‏عليه السلام پرورش يافت

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۳ساعت ۷:۳۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم



+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۰۲ساعت ۷:۵۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 

امام حسن عسگری (ع)

امام حسن عسكرى، فرزند امام هادى(عليه السلام)، در روز هشتم ربيع الثّانى يا 24 ربيع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدينه به دنيا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سليل» و «حُدَيْث» نيز گفته اند.
او در هشتم ربيع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خليفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسيد.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسيد.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فكرى شيعيان قلمداد گرديد و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان را كاملاً مراعات مىكرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هايى پيش آمد كه از قدرت عبّاسيان كاست، تا جايى كه موالى و تركان بر حكومت دست يافتند، ولى فشار و شكنجه و آزار نسبت به امام و يارانش تخفيف پيدا نكرد.
متوكّل او را به زندان انداخت، بىآن كه سبب آن كار را بگويد! عبّاسيان تلاش مىكردند كه امام عسكرى(عليه السلام) را در دستگاه حكومت وارد كنند تا پيوسته مراقب او باشند و او را از پايگاه هاى خويش و از ياران و پيروانش دور سازند.
آن حضرت نيز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت كند و زير نظر باشد.
مواضع علمى امام عسكرى(عليه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افكار كفرآميز و بيان كردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصيّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنين را به شخصيّت مكتبى و فكرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پايدارى و ايستادگى آنان را در برابر جريانهاى فكرى خطرناك تضمين مىنمود.
كِنْدى (ابويوسف يعقوب بن اسحاق) فيلسوف عراقى در زمان امام(عليه السلام)، به زعم خود، پيرامون متناقضات قرآنى به خيال خود، كتابى تدوين كرد، امام عسكرى(عليه السلام)به وسيله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و كوشش او را با شكست رو به رو كرد و كِنْدى را قانع نمود كه در اشتباه بوده است، كِنْدى توبه كرد و اوراق خود را سوزانيد.
امام(عليه السلام) بيانات علمى قابل توجّهى در باب خلق قرآن براى ابوهاشم جعفرى ايراد فرمود و نيز مطالبى ارزشمند درباب تفسير قرآن از او نقل شده است.
براى امام عسكرى(عليه السلام) از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاه هاى مردمى او آنجا بود، به وسيله نمايندگانش كه در آن مناطق پراكنده بودند، اموالى فراهم مىآمد، و امام با دقّت بسيار و با روش هاى گوناگون مىكوشيد تا آن اموال را كاملاً از چشم دولتيان بپوشاند و پنهانى به مصرف رساند.
دولت عبّاسى در برابر ياران امام(عليه السلام) و در پاگاه هايى كه پشتيبان او بودند، قاطعانه و بىرحمانه ايستادگى مىكرد و براى از ميان برداشتن خطّمشى و برنامه امام و پراكنده كردن و وادار كردن ياران او كوشش هاى فراوان به عمل آورد.

مسأله مهدى و غيبت آن حضرت

امام عسكرى به وضوح مىديد كه اراده خداوند براى ايجاد دولت الهى بر روى زمين، بر اين تعلّق گرفته است كه فرزندش مهدى(عليه السلام)غيبت كند.
سخنان ائمّه پيشين و نصوص فراوان و پياپى، به آمدن مهدى(عليه السلام) بشارت مىداد و در اين موارد، روايات متواتر و صحيح از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت كه معاصران آن حضرت يا پيش از آن بوده اند ، روايات مربوط به مهدى موعود(عليه السلام) را نقل كرده اند كه بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسكرى تلاش مىكرد تا مردم را قانع سازد كه زمان غيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(عليه السلام)صورت گرفته است.
اين امر درباره افكار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(عليه السلام) به هر ترتيب، فكر غيبت را در اذهان و افكار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند كه اين حقيقت را بايد بپذيرند و ديگران را به اين انديشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(عليه السلام) به وسيله مكاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و كافى را دريافت مىكردند.
شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى كه بر آنان واجب بود، براى امام عسكرى(عليه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعيد عمرى» وارد مىشدند و او كه براى سرپوش گذاشتن بر فعّاليّتهاى امام(عليه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىكرد، پول هايى را كه تحويل مىگرفت در خيكهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاكمان، براى امام مىفرستاد، زيرا اگر بر قضيّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىكردند.

قيام صاحب زنج و برخورد امام عسكرى(عليه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفين سر به قيام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چيره گردد و ادّعا داشت كه او از سلاله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابيطالب(عليه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنويسد: او زاده يكى از روستاهاى رى بوده و بيشتر يارانش از موالى و زنجىها بود كه دشوارى هايى براى عبّاسىها پديد آورد و نزديك بود بغداد، پايتخت آنها را پس از نبردهاى سختى كه ميان او و خلفاى عبّاسى جريان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.
امام عسكرى(عليه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بيت نيست.
در اين حال، هر گاه سخن از قيام او به ميان مىآمد و به دنبال آن كشتن پيرمردان و كودكان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و ديگر اعمال ناروايى كه اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تكذيب مىكرد و آنان را با مشرب خوارج ارزيابى مىنمود.
ولى كسى كه حوادث آن دوره از تاريخ اسلامى را، كه ترك ها و غلامان مقدّرات كشور را در قدرت خود گرفته بودند و نيز ظلم و بيدادى كه سرتاسر مملكت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خليفه تقريباً هيچ كاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعيد نمىآيد كه حركت صاحب الزّنج و پيروان او همچون ديگر قيام ها به رهبرى علوىها و ديگران ترتيب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهايى پيدا كنند و كارهاى ناروايى كه به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُكّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام كردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راويان از قول امام روايت كرده اند كه «صاحب الزّنج» از ما نيست، شايد بتوان گفت: كه اين سخن بر فرض صحّت، صريحاً گوياى تكذيب انتساب ايشان به خود نبوده، زيرا امكان دارد كه منظور حضرت اين باشد كه او در كارها و اقدام هايش ، از ما نيست; همچنان كه امكان دارد امام از سوى حكّام وقت، مجبور به بيان چنين سخنى شده باشد.
برخى روايات، آن چنان كه در «اكمال الدّين» شيخ صدوق آمده، اشاره به اين دارند كه او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسكرى تفاوتى با برخوردهاى حاكمان عبّاسى پيش از او با ايشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شديدى قرار داد، به طورى كه كسى جز در شرايط ويژه اى كه امام با نزديكان خود قرار گذاشته بود، امكان تماس با آن حضرت را نمىيافت و هر آنچه كه از خارج به ايشان مىرسيد يا به خارج مىدادند، از طريق مراسله بود.
وقتى كه خبر كسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسيد، دستور داد تا خانه آن حضرت را زير نظر بگيرند.
پس از شهادت امام نيز تفتيش و بازجويى كامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم كردند و آن گاه در صدد تحقيق و بازجويى از فرزندان امام عسكرى(عليه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند كه زنان را تحت معاينه دقيق قرار دهند و اگر آثار حمل در يكى از آنان ديدند به خليفه گزارش كنند.
هراس و وحشت عبّاسيان از مهدى موعود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نويد ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترين مصلح در تاريخ جامعه بشرى ـ كه طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پيچيد و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى كرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با كشتن نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسكرى(عليه السلام) در نامه اى به همين مطلب اشاره كرده:

«پنداشته اند با كشتن من، نسلم را قطع خواهند كرد و حال آن كه خداوند خواسته آنان را تكذيب كرده است و سپاس خداى را كه مرا از جهان نَبُرْد تا آن كه جانشين و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبيه ترين كس به پيامبر اكرم است. خداوند او را در دوران غيبت حفظ مىكند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى كند.»

اينك در ميان سخنان و كلمات گهربار حضرت امام عسكرى(عليه السلام)، كه هر يك به منزله چراغ هدايت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حديثِ برگزيده، تقديمِ تشنگان آب زلال و حيات بخش مكتب انسان سازش مىشود.
به اميد آن كه همگى بهره لازم را از كلمات شريفش برگيريم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشيم.
* * *

چهل حديث

قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَرى(عليه السلام):

1- پرهيز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.»:
جدال مكن كه ارزشت مىرود و شوخى مكن كه بر تو دلير شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّى يَقُومَ.»:
هر كه به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.
3- هلاكت در رياست و افشاگرى
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِيّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَكَةِ.»:
آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنى كنى و در پىرياست باشى، زيرا اين دو، آدمى را به هلاكت مىكشانند.
4- گناهى كه بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَيْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانى كـه آمرزيده نشود ايـن است كه [آدمى ] بگويد: اى كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است.
5- نزديكتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلى بَياضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدىاش نزديكتر است.
6- دوستى نيكان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نيكان به نيكان، ثوابست براى نيكان. و دوستى بدان به نيكان، فضيلت است براى نيكان. و دشمنى بدان با نيكان، زينت است براى نيكان. و دشمنى نيكان با بدان، رسوايى است براى بدان.
7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام كردن بر هر كسى است كه بر او مىگذرى، و نشستن در پايين مجلس است.
8- خنده بيجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»:
خنده بيجا از نادانى است.
9- همسايه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَيِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى كمرشكن، همسايه اى است كه اگر كردار خوبى را بيند نهانش سازد و اگر كردار بدى را بيند آشكارش نمايد.
10- پندى گويا و جامع
«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۱ساعت ۵:۱۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

شعر استقبال از ماه محرم

محرم,اشعار محرم,شعر محرم

دلی كه سینه زن هر شب محرم شد

دلی كه سینه زن هر شب محرم شد

صدای هر تپشش ذكر یا حسینَم شد

به یاد غربت یك لحظة تو این گونه

بساط گریة هر روز من فرا هم شد

شبی كه در دل من خیمه زد غم از هر سو

دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد

فدای زلف پریشان تو كه بر نیزه

برای قافله سالاری تو پرچم شد

فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد

حسین ! سایة تو از سر همه كم شد

همیشه هر شب جمعه امید دارم كه

دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد

قسم به عشق كه رنگ حسین می گیرد

دلی كه سینه زن هر شب محرم شد

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۵۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه حسین علیه السلام نگرانش بود

 

آنچه حسین علیه السلام نگرانش بود

 

 

امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن علیه السلام و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد از این رو امام حسین علیه السلام رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید كرد تا آن كه یك سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد وآنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام علیه السلام با چنین كارهایی، برای قیام بر ضدّ حكومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می كرد و منتظر فرصت مناسب بود .

 

یك سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام علیه السلام حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر كس از انصار را كه خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیك هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را كه آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند.

 

بیش از هفتصد نفر در خیمه هاى حسین علیه السلام در سرزمین منى گرد آمدند. بیشتر این افراد از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و غیر آنان بودند.
آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: كسى كه بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید . [ هیچ كس ] در حالى كه على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد

 

امام حسین علیه السلام میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود: «امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن كرده كه دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم كنید و اگر دروغ گفتم؛ تكذیبم كنید. [اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیكى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن كس از افراد قبیله تان را كه به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا كه من بیم دارم كه این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ « فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا ؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ » و خداوند، تمام كننده نور خویش است؛ اگرچه كافران خوششان نیاید؛ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَـفِرُونَ» .(1)

 

آنگاه حضرت شروع به یادآوری حقایقی کردند که یکایک آنها سندی بر حقانیت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است و جمع هفتصد نفری حاضر به تک تک آنها شهادت داده و سخنان امام علیه السلام را تصدیق کردند. آن معارف عبارت بودند از:

 

1. اخوت و برادری رسول خدا صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام که در جریان مراسم اخوت و برادری که حضرت بین مهاجرین و انصار برگزار کردند علی علیه السلام را برادر خود در دنیا و آخرت قرار داد.

 

2. سَدُّ الابواب مگر باب علی علیه السلام. در این جریان رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستور خداوند متعال، فرمان داد تا درِ تمام خانه هایی که به مسجد النبی باز می شود ببندند مگر درِ خانه علی علیه السلام.

 

3. منع دیگران از اینکه حتی روزنه ای به مسجد باز کنند.

 

4. نصب علی علیه السلام به ولایت امری در روز غدیر خم که این از مهمترین اسناد امامت و ولایت این خاندان است که باید بر آن تاکید شود. امام حسین علیه السلام در این فراز فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا مى دانید كه پیامبر صلى الله علیه و آله در روز غدیر خُم ، او را منصوب كرد و ولایت را براى او تثبیت كرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند ؟» که جمعیت پاسخ دادند: « به خدا ، آرى»


تبوک

5.در جریان غزوه تبوک رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسایى و تو پس از من ، ولىّ هر مؤمنى؛ «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، وأنتَ وَلِیُّ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی»

 

6. جریان مباهله

 

7. فتح قلعه خیبر و این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او که فرمود: آن را به كسى مى دهم كه خدا و پیامبرش او را دوست مى دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد ؛ كسى كه یورش برنده بى فرار است و خداوند به دست او ، قلعه خیبر را فتح مى كند؛ «لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّه ُ ورَسولُهُ ویُحِبُّ اللّه َ ورَسولَهُ ، كَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ ، یَفتَحُهَا اللّه ُ عَلى یَدَیهِ»

 

8. در مورد فرستاده سوره برائت فرمود: از سوى من ، جز خودم و یا مردى از من ، ابلاغ نمى كند؛ «لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی»

 

9. هر سختی که به حضرت رو می کرد از سر اعتماد به علی علیه السلام او را برای رفع آن می فرستاد.

 

10. به علی علیه السلام فرمود: اى على! تو از منى و من از تو اَم ، و تو پس از من ، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى «یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی وأنَا مِنكَ ، وأنتَ وَلِیُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدی»


11. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتب علوم و معارف خود را به او می آموخت.

 

12. با این جمله «زَوَّجتُكِ خَیرَ أهلِ بَیتی ، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأكثَرَهُم عِلما» ؛ شوهر تو ، بهترینِ كسانِ من ، پیش ترینشان در اسلام آوردن ، بزرگ ترینشان در بردبارى و دانشمندترینِ آنان است، که به فاطمه سلام الله علیها فرمود، علی علیه السلام را بر جعفر و حمزه سلام الله علیهما برتری داد.

 

13. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من ، سَرورِ فرزندان آدم هستم و برادرم على ، سَرورِ عرب و فاطمه ، بانوى زنانِ بهشت و دو پسرم حسن و حسین ، سَرورِ جوانان بهشتند «أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ ، وفاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ»




ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۵۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم



روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

 

روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

 

روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

 

روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

 

روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.

 

روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

 

اعمال شب عاشورا

چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۵۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه حضرت محمد (ص)

زندگی نامه حضرت محمد,زندگینامه حضرت محمد,بیوگرافی حضرت محمد,حضرت محمد

زندگی  نامه حضرت محمد (ص):



نام: محمد بن عبد الله


حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.



كنيه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه‏ و...



منصب حضرت محمد (ص): آخرين پيامبر الهى، بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ اما او و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدند و به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد حضرت محمد (ص): مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.





ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۴۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

تولد امام :

حضرت رضا (عليه السلام ) در يازدهم ذيقعده‌الحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه :" هنگامي‌كه به حضرتش حامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمي‌كردم و وقتي به خواب مي‌رفتم, صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي وذکر " لااله‌الاالله " رااز شكم خود مي‌شنيدم, اما چون بيدار مي‌شدم ديگر صدايي بگوش نمي رسيد. هنگامي‌كه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان مي‌داد؛ گويي چيزي مي‌گفت" (2).

نظير اين واقعه, هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است, از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۴۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه امام هادی علیه السلام


"بهتر از نیكی، نیكوكار است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است و برتر از علم، حامل آن و بدتر از بدی، عامل آن است وحشتناك تر از وحشت، آورنده آن است."

از سخنان گهربار امام هادی علیه السلام

امامان و پیشوایان معصوم (ع) انسانهای كامل و برگزیده ای هستند كه به عنوان الگوهای رفتاری و مشعل های فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم حیات طیبه انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.

بدون شك، ارتباط با چنین چهره هایی و پیروی از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستیابی به كمال انسانیت و سعادت هر دو جهان است. پیشوای دهم (ع) یکی از پیشتازان دانش و تقوا و كمال است كه وجودش مظهر فضائل اخلاقی و كمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان است.

امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام "هادی"، دهمین پیشوای شیعیان درنیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت. آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسكریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا (عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و كنیه مبارك ایشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنیه امام موسی كاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.

پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است كه بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.

عظمت شخصیت امام هادی (ع) به قدری زیاد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی از این اعترافات مبنی بر شخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی و بخشی دیگر ناشی از ابعاد علمی آن حضرت و شمه ای، نتیجه كراماتی است كه از آن بزرگوار صادر شده است.

ابن صباغ مالكی در كتابی موسوم به فصول المهمه خطوط واضحی از سیمای تابناك فضایل و ویژگی های اخلاقی امام هادی (ع) قهرمان شكست ناپذیر عصر متوكل عباسی را ترسیم می كند!

«فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیكی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذكر نمود. اما می شود به افتخارآمیزترین آنها كه موجب حیرت است بسنده كرد. او جمیع صفات نیك و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب او از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و بركنار است.»

امام هادی (ع) دارای نفس زكیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود كه هرگز احدی از مردم را نمی توان در مقایسه با او همتا و همسان دانست.

ابن شهر آشوب از رجال حدیث نقل می كند كه او نیك سرشت ترین و پاك ترین روش را در میان جامعه دارا بود، راستگوترین افراد جامعه محسوب می شد، به هنگام سكوت، شكوه هیبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمی گرفت و چون لب به سخن می گشود، گزیده و نغز می گفت به طوری كه شعاع كلامش روح آدمیان را سحر می كرد.

در وجود مقدس امام هادی (ع) ویژگی های اخلاقی پسندیده می درخشید. امامت، كمال و دانش و فضیلت و سرشت و اخلاق نیك از فرازهای اخلاقی این امام همام است.

خداوند به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختیار امامان شیعه كه راهبران حقیقی بشر هستند، قرار داده است.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۴۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه امام صادق (ع)

السلام علیک یا صادق آل محمد (ص)

نام: جعفر بن محمد .کنیه: ابوعبدالله، ابواسماعیل و ابوموسى.القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، کافل و منجى.مشهورترین لقب آن حضرت «صادق» است. این لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمایز از جعفر کذاب، که در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت کرده بود، به آن حضرت داده شد.منصب: معصوم هشتم و امام ششم شیعیان.تاریخ ولادت: هفدهم ربیع‏الاول سال 80 هجرى.

برخى مورخان، تاریخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى دیگر سال 83 هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و این روز مطابق است با روز ولادت پیامبر اکرم (ص).

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب (ع).

نام مادر: فاطمه، مکنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بکر.

ام فَروه، که فرزندزاده جناب محمد بن ابى بکر بود، مقام والایى در بین زنان زمان خویش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود که ایمان آورد و تقوا پیشه کرد و نیکوکارى نمود، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

این زن از تربیت‏شدگان مکتب امام زین‏العابدین (ع) و امام محمد باقر (ع) است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.

تاریخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسیله زهرى که منصور دوانیقى به آن حضرت خورانید.

برخى تاریخ شهادت آن حضرت را نیمه رجب سال 148 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى کنونى).

همسران: 1. فاطمه بنت حسین. 2. ام حمیده (حمیده مصفاة). و چند ام ولد دیگر.

فرزندان: 1. امام موسى کاظم (ع). 2. اسماعیل. 3. عبدالله. 4. محمد دیباج. 5. اسحاق. 6. على عریضى. 7.عباس. 8. ام فروه. 9. فاطمه. 10. اسماء.

اصحاب ویاران : تعداد راویان و اصحاب امام صادق (ع) بیش از چهار هزار نفر است که از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بیت(ع) پرداختند. در این جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راویان آن حضرت اشاره مى‏گردد:

1. جمیل بن درّاج.
2. عبدالله بن مسکان.
3. عبدالله بن بکیر.
4. حمّاد بن عیسى.
5. حمّاد بن عثمان.
6. ابان بن عثمان.
این شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شده‏اند.
7. أبان بن تغلب.
8. اسحاق بن عمّار صیرفى.
9. ابو حمزه ثمالى.
10. برید بن معاویه عجلى.
11. حریز بن عبدالله سجستانى.
12. حمران بن اعین شیبانى.
13. زرارة بن اعین شیبانى.
14. صفوان بن مهران اسدى.
15. عبدالله بن ابى یعفور.
16. عمران بن عبدالله اشعرى.
17. عیسى بن عبدالله اشعرى.
18. فضیل بن یسار بصرى.
19. فیض بن مختار کوفى.
20. ابو بصیر مرادى.
21. مؤمن الطاق محمد بن على.
22. محمد بن مسلم کوفى.
23. معاذبن کثیر کسایى.
24. مُعَلىّ بن خُنَیس کوفى.
25. هشام بن محمد.
26. یونس بن ظبیان کوفى.
27. معاویة بن عمّار.
28. زید شحام.
29. سُدیر بن حکیم.
30. عبد السلام بن عبدالرحمن.
31. جابربن یزید جُعفى.
32. ثابت بن دینار.
33. مفضل بن قیس.
34. مفضل بن عمر جُعفى.
35. سفیان بن عیینه.

زمامداران معاصر:
1. عبدالملک بن مروان (86-65 ق.).
2. ولید بن عبدالملک (96-86 ق.).
3. سلیمان بن عبدالملک (99-96 ق.).
4. عمر بن عبدالعزیر (101-99 ق.).
5. یزید بن عبدالملک (105-101 ق.).
6. هشام بن عبدالملک (125-105 ق.).
7. ولید بن یزید (126-125 ق.).
8. یزید بن ولید (126-126 ق.).
9. مروان بن محمد (132-126 ق.).
تمامى این خلفا از سلسله بنى امیه و از شاخه بنى‏مروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.).
11.منصور دوانیقى (158-136 ق.).
این دو نفر از سلسله بنى‏عباس بودند.

امام صادق (ع) که معاصر دو سلسله بنى امیه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختى‏ها و آزارها و بى‏مهرى‏هاى فراوانى دید؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امویان و ابتداى خلافت عباسیان مى‏زیست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب دیگر، زمینه ترویج و تبلیغ مکتب اهل بیت(ع) را مناسب دید و از این فرصت پیش آمده، بیشترین بهره را نصیب اسلام و مسلمانان کرد.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۳۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم 

زندگینامه امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .

 

امام حسن (ع)

ولادت

 

امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود كه خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت كرد. رسول اكرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى كرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش - كه یك درم و چیزى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگین كنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . كنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها كنیه اوست .

 

 

القاب امام


لقب هاى او: سبط، سید، زكى ، مجتبى است كه از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

 

پیامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود كه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) كه با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

 

 

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال كرد، و نزدیك به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه كه دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق كه مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشكر كشید و جنگ آغاز كرد. ما در این باره كمى بعدتر سخن خواهیم گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیكر و بزرگوارى به رسول اكرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت او را چنین توصیف كرده اند:

(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندكى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریك ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه . سیمایى نمكین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها).

 

ابن سعد گفته است كه (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى كردند).

 

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۳۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت علی اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته   است. (3)

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته  و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبرسئوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به  من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

 درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:

« یا قوم، هولاءِ  قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)    

این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز  پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش  قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.




ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۲۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم


مختصرى از زندگينامه حضرت قاسم ‏عليه السلام

حضرت قاسم بن الحسن ‏عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏عليه السلام است در مورد تاريخ ولادت ايشان اطلاع دقيقى در دست نيست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت يافته است.

مادر او بانويى بزرگوار به نام ام ولد است كه نام ايشان نجمه بوده است. حضرت قاسم‏عليه السلام


حدود 2-3 سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش ديده به جهان گشود. از اين رو با عموى مهربان


خويش حضرت اباعبدالله الحسين‏ عليه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسين ‏عليه السلام پرورش يافت


+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۲۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم
.




ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ساعت ۴:۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تصویر زیبا از بسم الله

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۲ساعت ۵:۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

http://abna.ir/a/uploads//61/8/61808.jpg

http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2009/09/468707_orig.jpg

چكيده
مقابر و آرامگاه‌ها با پشتوانه معنوي خود مي توانند تاثيرات ذهني ويژه‌اي را ايجاد نمایند. آرامگاه‌هاي قديمي در گوشه و كنار شهرهاي ايران به شکل طبيعي و ارگانیک به صورت فضاي زيارتي- تفرجگاهي شكل گرفته و به كمال رسيده اند. در حال حاضر بقاع بسياري در كشور قرار گرفته كه گنجينه هاي ارزشمند ميراث تاريخي، مذهبي تمدن ديرينه ايران به شمار و سيما و منظر كلي آنها در ذهن بسياري از مردمان ماندگار است. ساماندهي منظر امامزاده ها با حفظ سيماي تاريخي آنها در تبديل اين اماكن به قطب فرهنگی (گردشگري، مذهبي) نقش بسزایي دارد.
یکی از اماکن مقدسی که بدلیل موقعیت مذهبی و مکانی مورد شناخت بسیاری از مسافران می باشد، بقعه امام زاده هاشم(ع) رشت با قدمت 800 ساله است. بناي این مجموعه بار‌ها بدليل جنگ و بلاياي طبيعي ويران و از نو برپا شده است. جايگاه ممتاز این امامزاده از لحاظ اقليمي و جغرافيايي علاوه بر قابليت معنوي، فرصت مناسبي براي ايجاد فضاي جمعي می باشد و علاوه بر زوار، ساير گردشگران را به عنوان فضاي استراحت بين راهي جذب مي‌نمايد. بقعه امام زاده هاشم (ع) اولين توقفگاه در جاده تهران - رشت پس از وارد شدن به خطه سبز و مرطوب شمال است.
وجود بناي امامزاده بر روي تپه‌ي مجاور جاده به صورت ميل راهنما و پيچش جاده در کنار آن احساس ورودي به فضاي ديگر را تقويت کرده است و تپه‌اي سنگي كه در بالاي آن، درختان انبوه گنبد بنا را حلقه كرده اند؛ تصويري يكسان از امامزاده هاشم(ع) را در ذهن تمام رهگذران پديد آورده است. حفظ اين تصویر مشترك و تقويت آن در ضمن توجه به نياز زوّار و مسافران بين شهري، به نحوي كه هويت امامزاده را حفظ نماید، اساس هرگونه برنامه ريزي و طراحي در اين پژوهشگر دکتری معماری، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه علم و صنعت ایران سايت است.
واژه های کلیدی:
اماکن مقدس، امامزاده هاشم(ع)، ديد و منظر، سيماي عمومي، معماري منظر، سیاحت، زیارت، رشت

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۶:۱۰ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

http://kazemzadeh.persiangig.com/other/emamzadehsaleh.jpg

http://ertebatatonline.ir/prtci/Portals/0/%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D8%B7/mazhabi/saleh.4jpg.jpg

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۶:۱۰ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

ا فاطمه ی زهرا ...

 

http://www.valiasr-aj.com/image_user/hojom.JPG

غا رتگران گلبرگ گلهارا شکستند
الاله های سر خ زیبا را شکستند
با اه وحسرت یک شبی اندر مدینه
گنجینه ی عشق وتمنا را شکستند
گویا تمام وسعت...... سبز ولایت
یعنی بهار عشق مولا را شکستند
این گوهر یکدانه ی در یای عصمت
ایینه ی پاک مصفا را شکستند
حق علی را بی سببب از او گرفتند
از سوز در پهلوی زهرا را شکستند
تا در صدف از وسعت ان گنج عصمت
ان گوهر پاک مهیا را... شکستند
چشم وچراغ با نوان جمله عالم
بال وپر زیبای عنقا را شکستند
یاس کبود حضرت مولا به حسرت
در شعله ها ان لاله ی زیبا شکستند
خستند..با زوی..... زگل نازکترت را
در سینه قلب شیعه را یکجا شکستند
تنها نه قلب زهره ی زهرای اطهر
قلب تمام اهل دنیا را شکستند

 

http://www.al-islam.org/gallery/photos/zahra.gif

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۵:۴۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخچه

واقعه ساخت مسجد به شیخ حسن بن مثله جمکرانی مربوط می‌شود، وی ادعا کرد که در بیداری با امام دوازدهم شیعیان، مهدی (عج) دیدار کرده است و حجت بن حسن (عج) دستور ساخت مسجد را به وی داده است.

در میان شیعیان بحثهای زیادی در خصوص ملاقات با امام زمان(عج) مطرح است. عده‌ای با استناد به روایاتی، آن را در خواب ممکن می‌دانند [۲]. دریافت نامه از مهدی(عج) پس از غیبت کبری نیز مورد قبول بسیاری از شیعیان است، آنچنانکه نامه و توقیع رسیده به شیخ مفید - حدود یک قرن پس از غیبت کبری - از نظر شیعیان مورد تردید واقع نشده است.

اما عده‌ای از جمله برخی از معاصرین، با استناد به نامه‌ای که حجت بن حسن مهدی(عج) به آخرین نایب خویش ارسال نموده است، که شیعیان به توقیع ناحیه مقدسه از آن نام می‌برند، مشاهده امام زمان(عج) در بیداری را بر خلاف نامه منسوب به مهدی می‌دانند، در بخشی از این نامه[۳] آمده است:

غیبت کامل آغاز شد و پس از آن ظهوری نخواهد بود، مگر بفرمان خداوند[۴]...بزودی برخی از شیعیان من ادعا خواهند کرد که مرا دیده‌اند، آگاه باشید که هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده مرا کند، دورغگوی و تهمت زننده است[۵]...

با اینحال عده بسیاری از جمله شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان و محدث نوری در کتاب خود[۶]، با ذکر سند، داستانهای بسیاری از ملاقات افراد با امام زمان نقل می‌کنند و با استناد به روایاتی، ملاقات با حضرت مهدی(عج) در بیداری را امکان‌پذیر می‌دانند. بهرحال این موضوع هنوز هم محل بحث و جدلهای فراوان روحانیون و اندیشمندان معاصر است.

همچنین داستانهای بسیاری از علماء بزرگ شیعیان همچون آیت‌الله بروجردی در تایید این مسجد و برتری آن نقل گردیده است.[۷]

حسن بن مثله جمکرانی در روایت مشهوری که به‌نظر می‌آید تنها سند موجود و معتبر[نیازمند منبع] برای ساخت این مسجد باشد [۸] چنین می‌گوید:

من شب سه شنبه، ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۳۷۳ ق در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:برخیز و مولای خود، مهدی(عج) را اجابت کن که تو را طلب نموده است.
آنها مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند، چون نیک نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن تخت گسترده شده، جوانی سی ساله بر آن تخت تکیه بر بالش کرده و پیرمردی هم نزد او نشسته است، آن پیر، خضر نبی علیه‌السلام بود که مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدی علیه‌السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم (که در این زمین کشاورزی می‌کند) بگو، این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین‌های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند. عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانه‌ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی‌کنند

فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‌هایی برای آن قرار می‌دهیم، و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکی از علمای قم) برو و به او بگو حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید. به مردم بگو به این مکان رغبت کنند و آنرا عزیز دارند و چهار رکعت نماز در آن گزارند.
آنگاه امام(ع) فرمودند: هر که این دو رکعت نماز را در این مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.
چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند:
'بزی در گله جعفر کاشانی است، آنرا خریداری کن و بدین مکان آور و آنرا بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد.
حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خوانده و به سراغ علی المنذ ر رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام علیه‌السلام حدود بنای مسجد را نشان می‌داد.
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسن بن مثله من در خواب بودم که شخصی به من گفت:
حسن به مثله، از جمکران نزد تو می‌آید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.
از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب‌ها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می‌آمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که گوشت آن تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه شفا یافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید. سپس زنجیرها و میخ‌ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها می‌مالید، خدای تعالی او را شفای عاجل[سریع] می‌فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آنها را ندید.[۹]

بسیاری از شیعیان شب چهارشنبه از روزهای هفته و شب نیمه شعبان - تولد مهدی - از روزهای سال را به این مسجد می‌روند و اعمال آن را بجا می‌آورند. اعمال آن دو رکعت نماز تحیت مسجد است و دو رکعت نماز استغاثه به صاحب الزمان که به نماز امام زمان مشهور است به شیوه‌ای خاص بجای آورده می‌شود. در خصوص جمکران هنرمند خوشنویسی به نام سبحان مهرداد محمدپور با وام گرفتن از امام زمان مهدی موعود (عج)خط خوشنویسی جدیدی را با نام خط جمکران ابداع می کند این خط هرساله در نیمه شعبان در مسجد جمکران کتابت می شود.

 

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/f0/Jamkaran_Mosque-3855.jpg

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۵:۲۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

http://www.pic.iran-forum.ir/images/amehn4zywwd4cz519fb.jpg

 

http://www.imgbaran.net/img/user1/Picture/jamkaran_5jul/jamkaran(7).jpg

 

http://www.mellipic.com/wp-content/uploads/2012/06/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%D8%AC%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-6.jpg

 

 

http://www.nasimonline.ir/Images/News/Larg_Pic/10-11-1390/IMAGE634636050677730972.jpg

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۵:۱۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

http://mo-ud.com/fa/images/phocagallery/fosoliphoto/thumbs/phoca_thumb_l_new%203.jpg

 

 

http://www.dourbin.net/dourbinsd_content/media/image/2009/01/22948_thum.jpeg

 

http://tasvirnama.ir/images/2011/12/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86_17.jpg

(خیمه سوزی در چهاراه گلوبندک)

 

http://tikpix.org/my_unzip/132325292301.jpg

حسینه کربلایی ها بعدازخیمه سوزی درچهاراه گلوبندک درحسینیه سینه زنی برپامیکنند

 

http://media.isna.ir/oldcontent?n=pics/1390/9/photo/3180.JPG&th=4

 

http://media.isna.ir/oldcontent?n=pics/1390/9/photo/3086.jpg&th=4

http://www.bo2pic.com/uploads/gallerydir/2674/10.jpg

 

http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/12/729601_orig.jpg

داخل خیمه قبل از آتش سوزی

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۱۹ساعت ۴:۵۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یاقمربنی هاشم

 

http://mzhabi-pic.persiangig.com/other/new_folder/karbala-abbas-mzhabi-pic.ir.jpg

 

http://mw2.google.com/mw-panoramio/photos/medium/2436099.jpg

کبوترهای بین الحرمین

 

کبوترهای بین الحرمین

 

http://mzhabi-pic.persiangig.com/document/karbala-jadid.jpg

https://farm9.static.flickr.com/8176/8002901296_ce3405777c.jpg

https://lh3.googleusercontent.com/-UX8SPh9aOLU/T52AO1YKAiI/AAAAAAAAGMI/KS6XZxji-lg/536731_318813268189937_118029344934998_774149_2050989919_n.jpg

 
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۸ساعت ۱:۳۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یاثارالله

پیشاپیش محرم صفر رابرتمامی شیعیان  تسلیت میگویم

 

 

https://lh3.ggpht.com/-yNNqxwfJ2XU/TuR30flzvmI/AAAAAAAAA8o/WMYdktxyCEQ/s1600/37_881002_L600.jpg

 

http://tasvirnama.ir/images/2011/12/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86_23.jpg

حسینه کربلایی ها(تهران چهارراه گلوبندک)

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۸ساعت ۱۲:۲۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

 

 

 




 
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۵ساعت ۴:۵۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

یا علی مدد 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۵ساعت ۴:۴۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

بازدید مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی از پروژه های فرهنگی:

مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی از پروژه های عمرانی فرهنگی و هنری در مشهد بازدید کرد.

 جواد جعفری ضمن بازدید از سه پروژه عمرانی در حال ساخت این اداره کل در مشهد، توصیه هایی مبنی بر تسریع در ساخت این پروژه ها داشت.

وی همراه با اعضای شورای معاونین این اداره کل از سه پروژه عمرانی تالار مرکزی مشهد، موزه هنر و ساختمان این اداره کل واقع در اراضی زکریا بازدید کرد.

انتخاب نفرات برتر مسابقه قرائت قرآنی جشنواره فرهنگی و هنری یادمان ولایت

سرپرست دفتر توسعه و ترویج فعالیت های قرآنی خراسان رضوی گفت: اولین دوره مسابقه قرائت قرآن جشنواره فرهنگی و هنری یادمان ولایت در مشهد برگزار شد.

یوسف امینی اظهار کرد: این مسابقه به مناسبت بزرگداشت رشادت ها و تلاش های مقام معظم رهبری در تحقق و تداوم انقلاب اسلامی در مشهد و با شرکت بیش از 300 نفر در 2 مقطع سنی زیر 16 سال و بالای 16 سال ویژه برادران برگزار شد.

وی ادامه داد: مرحله مقدماتی این مسابقات روزهای دوم و سوم آبان انجام شد و مرحله پایانی نیز با حضور 14 نفر در روزهای جمعه 5 آبان همزمان با عید قربان در مسجد فقیه سبزواری برگزار شد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ساعت ۴:۴۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

عید غدیر خم فرصتی برای اشاعه فرهنگ ولایت مداری است:
مشهد - خبرگزاری مهر: عید غدیر خم فرصتی برای اشاعه فرهنگ ولایت مداری، بازدید مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان از پروژه های فرهنگی و هنری در مشهد و انتخاب نفرات برتر مسابقه قرائت قرآنی جشنواره فرهنگی و هنری یادمان ولایت از عناوین اخبار خراسان رضوی است.

به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهرمشهد با بیان اینکه عید غدیر خم فرصتی برای اشاعه فرهنگ ولایت مداری است، اظهار کرد: این روز فرصت مناسبی است تا درآن بتوان مفاهیم والای ولایی را در غالب روش های متنوع فرهنگی به مخاطبان و نسل جوان منتقل کرد.

غلامرضا بصیری پور اظهار کرد: اگر مردم سیره ائمه را در زندگی خود لحاظ کنند به رشد و تعالی خواهند رسید.

وی یادآور شد: دین محورری و توجه به ارز ش های اسلامی از اصولی است که می تواند به عنوان مبنایی  در ولایت پذیری افراد مورد توجه قرار گیرد.

وی با تاکید بر اینکه نمادها یکی از روش هایی است که می تواند تاثیر گذاری مطلوبی در این زمینه داشته باشد، بیان کرد: پرداختن به ابعاد مختلف غدیر و توجه به ولایت از مصادیقی است که نیاز به کار پژوهشی و ریشه ای دارد.

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ساعت ۴:۴۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت علی ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) به پيامبری و سه سال دعوت مخفيانه ، سرانجام پيک وحی فرا رسيد و فرمان دعوت همگانی داده شد . در اين ميان تنها حضرتعلی ( ع ) مجری طرحهای پيامبر ( ص ) در دعوت الهيش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتی بود که وی برای آشناکردن خويشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دين خدا ترتيب داد . در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در اين راه کمک مي کند تا برادر و وصی و نماينده من در ميان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياری مي کنم پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنيدن همان جواب فرمود : ای خويشاوندان و بستگان من ، بدانيد که علی ( ع ) برادر و وصی و خليفه پس از من در ميان شماست . از افتخارات ديگر حضرت علی ( ع ) اين است که با شجاعت کامل برای خنثی 
کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و زمينه هجرت پيامبر ( ص ) را آماده ساخت .


+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ساعت ۴:۱۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

غدير خم:

پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربركتش در راه برگشت در محلي به نام غديرخم در نزديكي جحفه دستور توقف داد ، زيرا پيك وحي فرمان داده بود كه پيامبر ( ص ) بايد رسالتش را به اتمام ( 9 )برساند . پس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالاي منبري از جهاز شتران رفت و فرمود : اي مردم ! نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم درباره من چه فكر مي كنيد ؟ مردم گفتند : گواهي مي دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ مي كردي پيامبر فرمود : آيا شما گواهي نمي دهيد كه جز خداي يگانه ، خدايي نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ مردم گفتند : آري ، گواهي مي دهيم . سپس پيامبر ( ص ) دست حضرت علي ( ع ) را بالا گرفت و فرمود : اي مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان كيست ؟ مردم گفتند : خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند . سپس پيامبر فرموند : اي مردم ! هر كس من مولا و رهبر او هستم ، علي هم مولا و رهبر اوست . و اين جمله را سه بار تكرار فرمودند . بعد مردم اين انتخاب را به حضرت علي ( ع ) تبريك گفتند و با وي بيعت نمودند .

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۹ساعت ۵:۳۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

زنده گی نامه امام علی (ع)

ولادت:

حضرت علي ( ع ) نخستين فرزند خانواده هاشمي است كه پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد . خاندان هاشمي از لحاخ فضائل اخلاقي و صفات عاليه انساني در قبيله قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت و بسياري از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است . يك از اين فضيلتها در مرتبه عالي در وجود مبارك حضرت علي ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت : خداوندا ! به تو و پيامبران و كتابهايي كه از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام كسي كه اين خانه را ساخت ، و به حق ( 2 ) كودكي كه در رحم من است ، تولد اين كودك را بر من آسان فرما ! لحظه اي نگذشت كه ديوار جنوب شرقي كعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شكافته شد . فاطمه وارد كعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مكان گيتي مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه ( 3 ) را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شكاف ديوار كه دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : ( 4 ) پيامي از غيب شنيدم كه نامش را علي بگذار .



دوران كودكي:

حضرت علي ( ع ) تا سه سالگي نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا كه خداوند مي خواست ايشان به كمالات بيشتري نائل آيد ، پيامبر اكرم ( ص ) وي را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنكه ، خشكسالي عجيبي در مكه واقع شد . ابوطالب عموي پيامبر ، با چند فرزند با هزينه سنگين زندگي روبرو شد . رسول اكرم ( ص ) با مشورت عموي خود عباس توافق كردند كه هر يك از آنان فرزندي از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشي در كار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، ( 5 ) علي ( ع ) را به خانه خود بردند . به اين طريق حضرت علي ( ع ) به طور كامل در كنار پيامبر قرار گرفت . علي ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتي هرگاه پيامبر از شهر ( 6 )خارج مي شد و به كوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد . بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علي ( ع ) شكي نيست كه سبقت در كارهاي خير نوعي امتياز و فضيلت است . و خداوند در آيات بسياري بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر يكديگر ( 7 )دعوت فرموده است . از فضايل حضرت علي ( ع ) است كه او نخستين فرد ايمان آورنده به پيامبر ( ص ) باشند . ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : بدان كه در ميان اكابر و بزرگان و متكلمين گروه معتزله اختلافي نيست كه علي بن ابيطالب نخستين فردي است كه به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا را تاييد كرده است .


+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۹ساعت ۵:۳۲ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 

- اطاعت از پیامبر (ص) پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏کند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى‏فرماید:
«ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مى‏سازید و یا پنهان مى‏دارید، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏شود و مى‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفته‏هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه‏اى به او نیز نسبت داده مى‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى‏کند:
«انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ساعت ۸:۲۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 

ام: محمد بن عبد الله در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.كنیه: ابوالقاسم و ابوابراهیم.القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، كریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، یس، طه‏ و... .منصب: آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حكومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.تاریخ ولادت: روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.عام الفیل، همان سالى است كه ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مكه یورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاكت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.محل تولد: مكه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).نسب پدرى: عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قریش) بن كنانة بن خزیمة بن مدركة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در كتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.مادر: آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، كم‏نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار كرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.مدت رسالت و زمامدارى: از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.تاریخ و سبب رحلت: دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى كه زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است كه پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مى‏فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.محل دفن: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى كه وفات یافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد. همسران:


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ساعت ۸:۱۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 

پشتیبانی از اسلام

حضرت علی(ع) در همه‌ی نبردهایی که مسلمانان برای دفاع از اسلام انجام دادند، پرچم‌دار مسلمانان بودند. ایشان تنها در نبرد تبوک حضور نداشتند، زیرا به فرمان حضرت محمد(ص) در مدینه ماندند تا خانواده‌ی پیامبر و مردم مدینه را از خطر دشمنان داخلی(منافقان) محافظت کنند. در جنگ بدر پیامبر او را برای نبرد تن به تن به میدان فرستاد و ایشان توانست ولید بن عتبه، برادرزن ابوسفیان، را از پای درآورند. در آن جنگ بیش از هفتاد نفر از سپاه قریش کشته شدند که بیش‌تر آن‌ها به دست توانانی علی(ع) یا با کمک ایشان از بین رفتند. علی(ع) در جنگ احد نیز شماری از سران سپاه قریش را از پا درآوردند و زمانی که جنگ دگرگونه شد و بیم آن می‌رفت که پیامبر کشته شود، علی(ع) با جانبازی و دلاوری خود یورش‌های سپاهیان دشمن را درهم می‌شکستند و از جان پیامبر نگهبانی می‌کردند.

دلاوری علی(ع) در جنگ خندق و کشتن عمرو بن عبدود، پهلوان نامی عرب، بسیار مشهور است. در آن جنگ مردمانی از همه‌ی قبیله‌های عرب برای نابودی اسلام و از بین بردن مسلمانان شرکت کرده بودند و پیامبر به سفارش سلمان فارسی فرمان دادند تا مسلمانان به گرد شهر مدینه خندق بکنند. با این همه، عمرو بن عبدود از خندق گذر کرد و هماورد می‌طلبید:”ای مسلمانان ترسو، آن بهشتی که شما می‌پندارید که کشته شدگان شما به آن‌جا می‌ورند، کجاست؟ آیا مردی پیدا نمی‌شود که با من پیکار کند و به بهشت برود؟” در این جا بود که علی(ع) از جا برخاست و از پیامبر اجازه خواست تا به میدان برود و با او نبرد کند. اما پیامبر از او خواست که بنشیند تا شاید دیگری آمادگی خود را اعلام کند. عمر بن عبدود بار دیگر هماورد طلبید تا سرانجام پیامبر به علی(ع) گفت:”به میدان برو و به رجزخوانی‌های او پایان بده.”



ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ساعت ۸:۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 

غدیر خم

در سال دهم هجری، پیامبر(ص) برای انجام فریضه‌ی حج رهسپار مکه شدند و اعلام کردند آنان که آمادگی دارند، با او همراه شوند. مسلمانان زیادی با پیامبر همراه شدند که شمار آنان را تا ۱۲۰ هزار نیز نوشته‌اند. پس از پایان پذیرفتن مراسم حج، پیامبر همراه یاران خود راه مدینه را در پیش گرفتند و چون به پهنه‌ی بی‌آبی به نام غدیر خم رسیدند، پیک وحی فرود آمد و از پیامبر خواست که بایستند و  آیه‌ی ۶۷ سوره‌ی مائده را از سوی خداوند بر ایشان نازل کرد:” ای پیامبر، آن‌چه از سیو پروردگار بر تو نازل شده است، به مردم برسان و اگر نرسانی، رسالت خود را انجام نداده‌ای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می‌کند.” پیامبر نیز پس از گردآمدن همه‌ی همراهان خود و به جای آوردن نماز ظهر، بر منبری که از بار شتران درست شده بود، رفتند و پس از ستایش خداوند چنین فرمودند:

ای مردم، من به‌زودی دعوت حق را اجابت می‌کنم و از میان شما خواهم رفت. من در میان شما دو یادگار گران‌بها به جا می‌گذارم، کتاب خدا و اهل بیت من. این دو یادگار تا روز رستاخیز از هم جدا نمی‌شوند. ای مردم، این دو امانت گرانمایه را پشت سر مگذارید. تا زمانی که به آن‌ها متوسل شوید، هرگز گمراه نمی‌شوید.”

سپس علی(ع) را نزد خود خواندند و دست او را گرفتند و بالا بردند و با صدای بلند گفتند: “ای مردم، بدانید هر که من تا کنون مولای او بودم، از این پس علی مولای اوست. خداوندا دوست بدار آن که علی را دوست دارد و دشمن بدار آن که علی را دشمن بدارد. پروردگارا، یاری کن آن که علی را یاری کند و دشمنان علی را خوار و ذلیل گردان.” در این هنگام بود که فرشته‌ی وحی بر پامبر نازل شد و آیه‌ی سوم از سوره‌ی مائده را بر ایشان نازل کرد:”امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را برای شما تمام کردم و اسلام را به عنوان یگانه آیین برگزیدم.” پس از این که پیامبر این آیه را برای مسلمانان بازگو کردند، آنان گروه گروه به سوی علی(ع) آمدند و به ایشان تبریک گفتند. علامه امینی در جلد اول کتاب ارزشمند الغدیر این رویداد را از زبان ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین از کتاب‌های مورد اعتماد اهل سنت گرد آورده‌اند.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ساعت ۷:۵۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 


آغاز زندگی

ابو الحسن علی بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب، شناخته شده به نام امیرالمومنین، روز جمعه ۱۳ رجب سال ۳۰ عام‌الفیل(ده سال پیش از بعثت) در کعبه در مکه به دنیا آمد. پدرش، ابوطالب بن عبدالمطلب، عمو و پشتیبان پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، و از بزرگان قریش بود. مادرش، فاطمه دختر اسد فرزند هاشم، از نخستین زنانی بود که به پیامبر اسلام(ص ) ایمان آورد. هنگامی که درد زایمان بر آن بانوی گرامی دشوار شد، به سوی مسجد الحرام رفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت:”خداوندا، به تو و پیامبران و کتاب‌هایی که از سوی تو فرستاده شده‌اند و نیز به سخن جدم ابراهیم، سازنده‌ی این خانه، ایمان راسخ دارم. پروردگارا، به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما .”

هنوز نیایش آن بانوی گرامی به پایان نرسیده بود که دیوار خانه‌ی کعبه شکاف برداشت و آن بانو به فرمان خداوند به درون کعبع پا گذاشت. فاطمه دختر اسد سه روز در کعبه بود و در آن زمان نتوانستند درب کعبه را بگشایند. سرانجام آن بانو در حالی که علی(ع) را در آغوش داشت، از همان شکاف، که اکنون به مستجار شناخته می‌شود، بیرون آمد و ابوطالب را از نگرانی رهاند. علامه امینی در جلد ششم از کتاب ارزشمند الغدیر، این رویداد شگفت‌انگیز را از شانزده کتاب اهل تسنن نقل کرده‌اند.

هنگامی که علی(ع) کودک خردسالی بود، خشکسالی در مکه پدید آمد و پدرش،ابو‌طالب، دچار تنگدستی شد. حضرت محمد(ص) با عموی خود عباس بن عبدالمطلب نزد ابوطالب رفتند و هر یک از آنان سرپرستی و پشتیبانی یکی از فرزندان او را خواستار شدند. عباس سرپرستی جعفر بن ابی‌طالب، برادر بزرگ‌تر حضرت علی(ع)، را و محمد(ص ) سرپرستی علی(ع) را بر عهده گرفت. از این رو، علی(ع) از همان کودکی در خانه‌ی پیامبر بزرگ شد و زیر نظر ایشان پرورش یافت.

 

نخستین مرد مسلمان

پس از آن که حضرت محمد(ص) به پیامبری برگزیده شدند، حضرت علی(ع ) نخستین مردی بودند که اسلام را پذیرفتند. طبری، تاریخ نگار و مفسر قرآن، در کتاب تاریخ خود این حقیقت را این گونه بیان کرده است که عفیف کندی به مکه وارد شد و سه نفر را دید که پشت سر هم به مسجد الحرام وارد شدند و به شیوه‌ای متفاوت به عبادت ‌پرداختند. عفیف از دیدن آن که در میان بت‌پرستان مکه سه نفر حساب خود را از جامعه جدا کرده‌اند و خدایی سوای خدای مردم مکه را می‌پرستند، شگفت زده می‌شود و از عباس بن عبدالمطلب پیرامون آن سه نفر می‌پرسد و چنین پاسخ ‌می‌شنود:”نخستین کسی که وارد شد و جلوتر از دو نفر دیگر ایستاد، برادرزاده‌ی من محمد بن عبدالله است و دومین نفر برادرزاده‌ی دیگر من علی بن ابی‌طالب است و سومین نفر همسر محمد است. محمد مدعی است که از جانب خداوند آیین تازه‌ای آورده است و اکنون در زیر آسمان کسی دیگر جز این سه نفر از این دین پیروی نمی‌کند .”

پیامبر با همراهی همسر گرامی‌شان، خدیجه(س)، و حضرت علی(ع) تا سه سال مردم را پنهانی به اسلام فراخواندند. تا این که، خداوند از پیامبر خواست دعوت خود را آشکار کند و در این راه نخست خویشاوندان خود را به اسلام فرابخواند. از این رو، پیامبر خویشاوندان خود را به خانه دعوت کردند و از رسالت خویش سخن گفتند و آن‌ها را به اسلام فراخواندند. سپس چنین گفتند:”اکنون کدام یک از شما من را در این کار یاری می‌رساند تا برادر، وصی و خلیفه‌ی من در میان ما باشد؟” پس از این سخن بود که علی(ع) از جای برخاست و گفت:”من تو را یاری می‌کنم، ای پیامبر خدا.” پیامبر به او گفت بنشین و پرسش خود را برای دو بار دیگر نیز مطرح کردند. باز هم تنها علی(ع ) بود که آمادگی خود را برای یاری رساندن به پیامبر به گوش همگان رساندند. آن‌گاه پیامبر فرمود:”این مرد، برادر من و وصی من و خلیفه‌ی من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.”

جانفشانی برای پیامبر


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ساعت ۷:۵۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

اين قبيل اشخاص را عقيده بر اين بود كه على عليه السلام و معاويه هر دو باطلند و حكم مخصوص خدا است و در نتيجه اين عقيده و فكر موقع مراجعت از صفين بكوفه در حدود دوازده هزار تن از سپاه على عليه السلام جدا شده و با بقيه سپاهيان آنحضرت مشاجره كرده و همديگر را تكفير مينمودند و پس از ورود بكوفه اين گروه تحت فرماندهى عبد الله بن وهب بحروراء رفته و از سپاهيان على عليه السلام كناره‏گيرى نمودند!

شعار اين عده كه خوارج ناميده ميشدند اين بود كه:لا حكم الا لله.اين گروه بظاهر عباد و زاهد بودند و پيشانى آنها از كثرت سجود پينه بسته بود ولى در اثر حماقت و اشتباه نميدانستند كه چه ميكنند،على عليه السلام درباره آنان فرمود اينها حق را در ظلمات باطل ميجويند !

اين گروه نميدانستند قرآن كه آنها حكومت آنرا خواهانند از كاغذ و مركب بوجود آمده است كس ديگرى كه احاطه كامل باحكام آن داشته باشد لازم است تا حكم خدا را از آن استخراج كند،بعقيده مسلمين عراق آنكس على عليه السلام بود كه در واقع قرآن ناطق بشمار ميرفت ولى معاويه و طرفدارانش زير بار نميرفتند و در نتيجه عمرو عاص و ابوموسى را براى اينكار انتخاب كردند كه هيچيك چنين صلاحيتى را نداشتند.على عليه السلام عبد الله بن عباس را بسوى آنها فرستاد تا آنها را متوجه خبط و اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقيده خود منصرف نشدند و مهمترين ايراد و اعتراض آنها اين بود كه چرا على با شاميان جنگيد ولى از غارت اموال آنها جلوگيرى نمود؟و ثانيا ما حكميت قرآن را خواسته بوديم چرا بحكميت ابوموسى و عمرو عاص تن داد؟ثالثا در صلحنامه چرا نام خود را با امير المؤمنين شروع نكرد و اين امر ميرساند كه خود على نيز بخلافت خود يقين نداشت و در اينصورت تكليف قربانيان اين جنگ چه خواهد بود؟

على عليه السلام خود بسوى آنها رفت و آنان را نصيحت كرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حكم قرآن هستم و براى همين منظور با معاويه جنگ ميكردم و خود شما ديديد كه من با متاركه جنگ و انتخاب ابوموسى بحكميت مخالف بودم ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه يافت و ابوموسى را هم عليرغم عقيده من خودتان براى حكميت انتخاب كرديد و اكنون هم ما بر سر رأى اولى هستيم و در صدد حمله مجدد بشام ميباشيم پس شما هم ما را كمك كنيد .

خوارج در پاسخ گفتند تو و ما كافر شده بوديم ما توبه كرديم ولى تو بهمان حال باقى مانده‏اى اول بايد تو هم توبه كنى آنگاه ما هم مجددا ترا يارى ميكنيم!!

اين گروه بهمه بد ميگفتند و شعارشان فقط تلاوت آيه:

و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (1) .بود اما نميدانستند آنكس كه بما انزل الله بايد حكم كند على عليه السلام است.

چون على عليه السلام از هدايت آنها مأيوس شد چشم از كمك و يارى آنها پوشيد و در صدد تهيه سپاه بمنظور حمله بشام بر آمد.

در خلال اينمدت حوادث ديگر نيز رخ داد كه هر يك بنوبه خود باعث شكست عراقيها و موجب تأسف و اندوه على عليه السلام گرديد.

معاويه كه از رأى حكميت دلى شادان و خاطرى خرسند داشت روز بروز در تحكيم موقعيت خود كوشش ميكرد و قلمرو حكومتش را توسعه ميداد و چون ازاوضاع عراق و اختلاف و پراكندگى سپاهيان على عليه السلام اطلاع حاصل كرد در صدد بر آمد كه زمينه را براى حمله بعراق نيز آماده نمايد!

ضحاك بن قيس را با عده‏اى در حدود چهار هزار نفر مأموريت داد كه دستبردى بخاك عراق بزند و تا جائيكه مقدور باشد از مردم عراق كشته و اموالشان را چپاول نمايد و چنانچه بحمله متقابله بر خورد نمايد عقب نشينى كرده و خود را بشام رساند و مقصود معاويه از اين عمل ترسانيدن عراقيها و نشان دادن ضرب شست بآنها بود كه در آتيه بفكر حمله بشام نيفتند!

ضحاك كه مردى پليد و خونخوار بود دستور معاويه را بطور كامل اجرا نمود و خود را بمرز عراق رسانيد و بقتل غارت مشغول گرديد از جمله عمرو بن عميس (برادر زاده عبد الله بن مسعود) را كشته و گروهى از همراهان او را گردن زد چون اين خبر در كوفه بعلى عليه السلام رسيد در حاليكه از شدت خشم بر خود ميلرزيد بالاى منبر رفت و مردم سست عنصر و بيحال كوفه را مخاطب ساخته و فرمود:اى اهل كوفه اگر در راه خدا كار ميكنيد بسوى عمرو بن عميس بشتابيد كه از همكيشان شما گروهى كشته شده و جمعى نيز مجروح گشته‏اند،برويد با دشمنان پيكار كنيد و بيگانه را از حريم ديار خود باز گردانيد (چون از مردم ضعف و سستى ديد فرمود) اى گروه سست پيمان و بى حميت دوست داشتم كه بجاى هشت تن از شما يك تن از لشگريان معاويه را داشتم،بخدا سوگند حاضر بملاقات پروردگارم (مرگ) هستم تا براى هميشه از ديدار شما آسوده باشم،بمن خبر رسيده است كه معاويه ضحاك بن قيس را براى قتل و غارت فرستاده و آن خونخوار فرو مايه هم عده‏اى از برادران شما را كشته و اموالشان را نيز تاراج كرده است در حاليكه شما در خانه‏هاى خود نشسته و براى دفاع از حريم خانه خود از جاى حركت نميكنيد (2) !


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۳۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

جنگ نهروان


و الله لا يفلت منهم عشرة و لا يهلك منكم عشرة.

(نهج البلاغهـكلام 58)

پس از آنكه على عليه السلام در اواخر صفر سال 38 از صفين بكوفه مراجعت فرمود تا روز شهادت آنحضرت مدت دو سال و چند ماه فاصله بود ولى اين مدت كوتاه بقدرى در آزردگى خاطر مبارك على عليه السلام مؤثر واقع شد كه شرح آن قابل تقرير نميباشد،شكست‏هاى پى در پى از همه طرف روح آن بزرگوار را آزرده و قلبش را رنجه كرد.

تأثر و رنج على (ع) از معاويه و حيله‏گريهاى عمرو عاص نبود بلكه رنج و تأسف او از بيوفائى و احمقى و خونسردى لشگريان خود بود و ميفرمود:

من از بيگانگان هرگز ننالم‏
كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد

على عليه السلام بقدرى از لا قيدى و بيشرمى كوفى‏ها متأثر بود كه چند مرتبه آرزوى مرگ نمود تا بلكه از شر اين قوم متلون و سست عنصر رهائى يابد،در يكى از خطبه‏هاى خود ضمن مذمت اصحابش فرمايد:

و الله ان جائنى الموت و لياتينى فليفرقن بينى و بينكم لتجدننى لصحبتكم قاليا.

(بخدا سوگند اگر مرگ بسراغ من آيد و البته خواهد آمد و ميان من و شماتفرقه و جدائى اندازد مرا خواهيد ديد كه نسبت بمصاحبت شما بغض و كراهت دارم.)

پيشنهاد عمرو عاص در صفين موقع بلند كردن قرآنها با نيزه درباره حكميت ميان متخاصمين اختلاف بزرگى در ميان عساكر عراق بوجود آورد كه ميتوان آنرا علت العلل شكستهاى بعدى على عليه السلام دانست.

اختلاف على عليه السلام و معاويه در امر خلافت بحكميت رجوع شد و عليرغم عقيده على عليه السلام از طرف آنحضرت ابوموسى اشعرى انتخاب گرديد،ولى پس از عقد قرار داد صلح گروهى از سپاه على عليه السلام گفتند تكليف كشته‏شدگان چيست؟و بآنحضرت اعتراض كردند كه ما حكم خدا را خواستيم نه حكميت ابوموسى و عمرو عاص را حتى چند نفرى بمخالفت هر دو سپاه برخاستند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۲۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...

(نداى آسمانى)

على عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بكوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراى فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاى تجهيز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.

تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نيروهاى اعزامى از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخيله پيوستند،على عليه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با كوشش شبانه روزى خود در مورد تأمين و تهيه كسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاى عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را يارى نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجرى على عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براى حركت بسوى شام آماده نمود ولى در اين هنگام خامه تقدير سرنوشت ديگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقيم گردانيد.

فراريان خوارج،مكه را مركز عمليات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمين صحبت ميكردند،در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى و برادر كشى،معاويه و عمرو عاص و على عليه السلام ميباشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلى آسوده شده و تكليف خود را معين مى‏كنند،اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكى از اين سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على عليه السلام شد،عمرو بن بكر عهده‏دار كشتن عمرو عاص گرديد،برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرى در مكه كشيده شد و براى اينكه هر سه نفر در يكموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار ميمانند براى اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براى انجام ماموريت خود بسوى مقصد روانه گرديد،عمرو بن بكر براى كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۲۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 جنگ صفين

ألا و ان معاوية قاد لمة من الغواة و عمس عليهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنية .

(نهج البلاغه كلام 51)

جنگ جمل با شرحى كه گذشت بنفع على عليه السلام خاتمه يافت ولى اين فتح و پيروزى او را براى هميشه آسوده نكرد بلكه مدعى و رقيب ديگرى مانند معاوية بن ابيسفيان در شام بود كه از زمان خلافت عمر در آنشهر فرمانروائى كرده و از دير باز در حكومت آن ناحيه چشم طمع دوخته بود و هميخواست كه تا آخر عمر در آنجا مستقلا امارت نمايد بدينجهت على عليه السلام ناچار بود كه اين رقيب حيله‏گر و اتباعش را هم كه بقاسطين مشهور بودند از ميان بردارد.

على عليه السلام براى حمله بشام كوفه را مركز فعاليت خود قرار داده و به تجهيز سپاه پرداخت.

از طرفى مالك اشتر كه بفرماندارى نصيبين منصوب شده بود در بين راه با ضحاك بن قيس والى حران مصادف شد و چون ضحاك از جانب معاويه فرماندار آن ناحيه بود راه را براى حركت مالك مسدود ساخت ولى مالك با او نبرد داده و لشگريان وى را متوارى ساخت.

چون معاويه از شكست ضحاك با خبر شد فورا عبد الرحمن بن خالد را با لشگرى‏انبوه بجنگ مالك فرستاد و عبد الرحمن با سرعتى تمام با سربازان خود در اراضى رقه روبروى مالك فرود آمد و با اينكه نيروى او از هر جهت كامل و چند برابر عده مالك بود ولى در اثر حملات شجاعانه مالك شكست فاحش يافته و مجبور بفرار شد،سربازان مالك نيز بتعاقب آنها پرداخته و همه را بكلى از آنحدود خارج ساختند ورقه و جزيره را كه در دست شاميان بود بتصرف خود در آوردند.

مالك اشتر نامه‏اى بعلى عليه السلام نوشت و فرار ضحاك و شكست عبد الرحمن را به آنجناب توضيح داد و بحيله گريهاى معاويه اشاره كرد و اضافه نمود كه بهترين دليل بر مخالفت معاويه نسبت بعلى عليه السلام لشگر فرستادن او بجنگ مالك است و خود نيز براى يك جنگ بزرگ و قطعى آماده و مهيا است.

چون نامه مالك بدست على عليه السلام رسيد بر فراز منبر رفت و پس از قرائت نامه مالك خدعه و حيله‏گرى معاويه را بدانها تذكر داد تا عده‏اى كه دشمنى معاويه را با على عليه السلام چندان يقين نميكردند از شك و ترديد خارج شده و قول حتمى دادند كه آنحضرت در اينمورد هر گونه صلاح بداند و دستور دهد آنها نيز اطاعت خواهند نمود.

سابقا اشاره شد كه على عليه السلام پس از انتخاب شدن بخلافت در مدينه در صدد حمله بشام بود كه شنيد طلحه و زبير بصره را متصرف شده و عامل او را بيرون كرده‏اند لذا از تصميم خود منصرف شد و راه بصره را در پيش گرفت و علت تصميم آنحضرت براى حمله بشام اين بود كه معاويه در پاسخ نامه او كه معاويه را به بيعت خود فرا خوانده بود نه تنها تن به بيعت نداده بلكه مانند طلحه و زبير على عليه السلام را بقتل عثمان متهم كرده و خونخواهى از قتله عثمان را بهانه و دستاويز خود قرار داده بود.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۱۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 فتح مكه
در سال هشتم هجرى كه سپاه اسلام پس از جنگهاى متعدد كوچك و بزرگ ورزيده و از نظر تعداد نيز زياد شده بود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم لازم دانست كه بسوى مكه رفته و شهر و مولد خود را كه در اثر توطئه قريش شبانه از آنجا هجرت كرده بود تصرف كند.

مدت سيزده سال پيغمبر صلى الله عليه و آله در شهر مكه مشركين قريش را بتوحيد و خدا پرستى دعوت كرده و نه تنها از اين دعوت نتيجه‏اى حاصل نشده بود بلكه در ايذاء و آزار او هم نهايت كوشش را بعمل آورده بودند پس از هجرت بمدينه بطوريكه گذشت مشركين مكه دائما با مسلمين در حال مبارزه و زد و خورد بودند.

مسلمين مهاجر كه بحال ترس و زبونى شبانه از مكه فرار كرده و بمدينه رو آورده بودند اكنون موقع آن رسيده است كه با صولت و عظمت در ركاب پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد مكه شوند .

بعضى از مسلمين در انديشه فرو رفته واز مآل كار خود بيمناك بودند ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را بفتح و پيروزى بشارت مى‏داد زيرا وعده فتحى را كه خداوند باو فرموده بود از اين آيه استنباط ميكرد:

لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنين. (1)

همچنين سوره نصر نيز كه پيش از فتح مكه نازل شده بود بفتح مكه و اسلام آوردن مردم آن شهر دلالت داشت.

هدف اصلى پيغمبر صلى الله عليه و آله اين بود كه فتح مكه باحترام خانه خدا كه در آن شهر واقع است بدون جنگ و خونريزى انجام شود بدينجهت ابتداء انديشه خود را در مورد حركت بسوى مكه و زمان آن را از مسلمين پنهان مى‏داشت كه مبادا اين موضوع باطلاع قريش برسد و تنها كسى را كه امين و راز دار خوددانسته و با او مشورت ميكرد على عليه السلام بود ولى پس از مدتى چند نفر از اصحاب را نيز از اين مطلب آگاه گردانيد.يكى از مهاجرين بنام حاطب كه در مكه اقوامى داشته و از مقصود پيغمبر با خبر شده بود نامه‏اى نوشته و آنرا بوسيله زنى بمكه فرستاد و قريش را از تصميم پيغمبر آگاه نمود.

خداوند تعالى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ماجرا آگاه ساخت و آنحضرت على عليه السلام را با زبير براى استرداد نامه بسوى آن زن فرستاد و آنها در راه باو رسيده و نامه را باز گرفتند. (2)

رسول خدا صلى الله عليه و آله در اوائل رمضان سال هشتم هجرى با سپاهيان خود كه از مهاجر و انصار تشكيل شده و بالغ بر دوازده هزار نفر بودند بقصد فتح مكه از مدينه خارج گرديد .

چون به نزديكى‏هاى مكه رسيد عباس بن عبد المطلب براى ترسانيدن قريش از كثرت سپاهيان اسلام كه با ساز و برگ كامل مجهز بودند بسوى مكه شتافت اهالى مكه نيز از آمدن پيغمبر كم و بيش آگاه بودند بدينجهت ابوسفيان براى كسب اطلاع از مكه بيرون آمد و در راه بعباس رسيد.

عباس بن عبد المطلب كثرت مسلمين مخصوصا ايمان قوى و روح سلحشورى آنها را بابوسفيان نقل كرد و او را از عواقب وخيم مقاومت در برابر سپاهيان اسلام بر حذر داشت و قانعش نمود كه بخدمت رسيده و تسليم شود.

ابوسفيان از روى اضطرار و ناچارى پذيرفت و بحمايت عباس از ميان درياى سپاه در حاليكه از قدرت و شوكت آن متحير شده بود گذشته و بخدمت پيغمبر رسيد و پس از مختصر گفتگو اسلام آورد.

ابوسفيان كه مدت 21 سال كفار قريش را عليه آنحضرت تحريك و تجهيز ميكرد اكنون در برابر آن قدرت و عظمت سر تسليم فرود آورده و با ديده اعجاب و شگفتى بآن سپاه منظم و منضبط مينگرد و انتظار عفو و بخشش از گذشته را دارد.پيغمبر اكرم بنص قرآن كريم داراى خلق عظيم و رحمة للعالمين بود (3) ابوسفيان را بمكه فرستاد تا براى كسانى كه اسلام آورده‏اند امان بگيرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پرچم را كه ابتداء در دست سعد بن عباده بود (از اين نظر كه او ممكن است با اهالى مكه با خشونت و جدال رفتار كند) بدست على عليه السلام داد و با سپاه مسلمين در حاليكه جاه و جلال آنها چشم هر بيننده را خيره و مبهوت ميكرد وارد مكه شد و در مقابل درب كعبه ايستاد و گفت:

لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده...

آنروز اولين روزى بود كه شعائر توحيد و خدا پرستى علنا در مكه اجرا گرديد و بانگ اذان بلال كه بر فراز كعبه ايستاده بود با آهنگ دلنشين در فضاى مكه طنين‏انداز شد و مسلمين به پيغمبر صلى الله عليه و آله اقتداء كرده و نماز خواندند سپس آنحضرت اهل مكه را كه منتظر عقوبت و انتقام از جانب او بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود:ماذا تقولون و ماذا تظنون؟در حق خود چه ميگوئيد و چه گمان داريد؟

گفتند:نقول خيرا و نظن خيرا اخ كريم و ابن اخ كريم و قد قدرت،سخن بخير گوئيم و گمان نيك داريم برادرى كريم و برادر زاده كريمى و بر ما قدرت يافته‏اى.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از كلام آنان رقتى روى داد و فرمود من آنگويم كه برادرم يوسف گفت لا تثريب عليكم اليوم.

آنگاه فرمود:اذهبوا فانتم الطلقاءـبرويد كه همه آزاديد (4)

اين عفو عمومى در روحيه اهالى مكه تأثير نيكو بخشيد و همه بى اختيار محبت آنحضرت را در دل خود جاى دادند.

آنگاه پيغمبر صلى الله عليه و آله دستور داد تمام بت‏ها را شكستند و على عليه السلام را همراه خود بداخل كعبه برد و هر چه بت و آثار بت پرستى بود از ميان‏برده و آنها را در هم شكسته و بيرون ريختند.

از جمله صفات عاليه على عليه السلام بت شكنى اوست كه بهيچوجه حاضر نبود مظاهر شرك و كفر را در بين مردم مشاهده كند و چون بعضى از بتهاى بزرگ مانند هبل بر فراز كعبه نصب شده بود على عليه السلام بدستور پيغمبر اكرم پاى بر دوش آن بزرگوار نهاده و آنها را سرنگون ساخت و ساحت مقدس كعبه را از لوث بت پرستى پاك گردانيد.

غزوه حنين و طائف:
پس از فتح مكه مردم آن شهر دسته دسته بدين اسلام گرويده و با پيغمبر صلى الله عليه و آله بيعت نمودند نبى اكرم نيز چندى در مكه توقف كرده و امور آنشهر را مرتب ساخت و پس از برقرارى امنيت و انضباط با سپاه فاتح خود تصميم گرفت كه بمدينه مراجعت نمايد و در اين مراجعت دو هزار نفر از اهالى تازه مسلمان مكه را هم به سپاه خود ملحق نمود بطوريكه كثرت سپاهيان اسلام، مسلمين را باعجاب و شگفتى واداشت و ابوبكر گفت ما با اين كثرت سپاهيان هرگز مغلوب نخواهيم شد ولى آنها ندانستند كه كثرت سپاهيان چندان مهم نيست آنچه مورد توجه است توكل بر خدا و يارى خواستن از اوست چنانكه موقع برخورد با دشمن مانند غزوه احد چيزى نگذشت كه همه مسلمين از جمله ابوبكر فرار كردند و فقط 9 نفر از بنى هاشم و يكى هم ايمن بن ام ايمن در اطراف پيغمبر صلى الله عليه و آله باقى ماند تا اينكه خداوند آنها را نصرت فرمود و گريختگان بازگشتند و مجددا بدشمن حمله برده و پيروز گرديدند در اينمورد خداوند در قرآن كريم فرمايد:

لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا.... (5)

و جريان امر بقرار زير بوده است.

چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكه قصد مراجعت بمدينه نمود دو قبيله هوازن و ثقيف كه اسلام نياورده بودند با يكديگر همدست شده و بفكر مقابله‏با مسلمين افتادند.

جنگجويان دو قبيله مزبور بفرماندهى مالك بن عوف كه شنيدند پيغمبر صلى الله عليه و آله از مكه بمدينه مراجعت ميكند در حاليكه تعدادشان بيشتر از سپاه مسلمين بود در تنگه‏هاى وادى حنين بكمين نشسته و مترصد عبور مسلمين شدند.

گروه طليعه سپاه اسلام كه تحت فرماندهى خالد بن وليد در حركت بود وارد كمينگاه شد و غافلگير گرديد و چون شب از نيمه گذشته و هوا تاريك بود گروه مزبور از برخورد ناگهانى بسپاه دشمن وحشت زده شده و در حال عقب نشينى بتفرقه افتادند و عده‏اى هم مانند ابوسفيان و همدستانش كه از ترس جان تازه مسلمان شده بودند از اين پيشامد خرسند گشتند و رو بفرار نهادند بقيه نيز مانند غزوه احد بگريختند و فقط 9 نفر از بنى هاشم در اطراف پيغمبر باقى مانده و آنحضرت را مراقبت ميكردند در اين جنگ نيز قهرمان منحصر بفرد صحنه كارزار على عليه السلام بود كه در جلو پيغمبر بر دشمنان حمله ميكرد و ضمن كشتن آنها از نزديك شدن آنان به آنحضرت ممانعت مينمود.شيخ مفيد مينويسد كه باقى ماندن چند نفر از بنى‏هاشم در اطراف پيغمبر نيز بخاطر باقى ماندن على عليه السلام بود و همچنين برگشتن مسلمين پس از گريختن و پيروزى آنان بدشمن هم بخاطر ثابت ماندن آنحضرت بود. (6)

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بعموى خود عباس بن عبد المطلب كه صداى رسا و بلندى داشت فرمود مهاجر و انصار را باجتماع دعوت كن و از تفرقه و پراكندگى سپاهيان جلوگيرى نما،عباس با صداى بلند آنها را بآرامش و اجتماع دعوت نمود و اضافه كرد كه پيغمبر سلامت ميباشد لذا فراريان كم كم جمع شده و چون‏هوا نيز روشن شده بود حمله سختى بر دشمن وارد آوردند،على عليه السلام مالك بن عوف رئيس قبيله هوازن و همچنين ابو جرول را كه پرچمدار آن طايفه بود بضرب شمشير از پا در آورد و با كشته شدن رئيس و پرچمدار قبيله صفوف دشمن از هم پاشيده و فرار كردند مسلمين آنها را تعقيب كرده گروهى را كشته و گروهى را هم اسير نمودند. (7)

پس از خاتمه جنگ حنين مسلمين متوجه طائف شدند زيرا قبيله ثقيف در طائف ساكن بود و ابوسفيان بن حارث كه از جانب رسول اكرم صلى الله عليه و آله بطائف اعزام شده بود شكست خورده و مراجعت نموده بود لذا خود آنحضرت با سپاهى بطائف رفته و آنجا را محاصره نمود و اين محاصره متجاوز از بيست روز بطول انجاميد.

پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را با گروهى براى شكستن بت‏هاى اطراف طائف اعزام نمود و آنحضرت در اين مأموريت شهاب نامى را كه از شجاعان قبيله خثعم بوده و در سر راه مانع حركت او شده بود با شمشير دو نيم كرده و به پيشروى خود ادامه داد تا تمام بت‏ها را در هم شكست،همچنين قهرمان آنطايفه را كه نافع بن غيلان نام داشته و براى مبارزه با مسلمين بهمراهى عده ديگر بيرون آمده بود طعمه شمشير ساخته و مشركين را تار و مار نمود،گروهى از ترس شمشير اسلام آورده و گروهى هم متوارى شدند على عليه السلام با پرچم فيروزى بخدمت پيغمبر برگشت و جنگ دو قبيله هوازن و ثقيف نيز خاتمه يافت.

جنگ طائف آخرين جنگ داخلى اسلام با اعراب محسوب ميشود زيرا پس از اين جنگ در داخل عربستان كسى را قدرت طغيان و ياغيگرى در برابر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نبوده و تمام شبه جزيره عربستان در قلمرو نفوذ و اقتدار آنحضرت در آمده بود لذا براى بسط و اشاعه دين الهى لازم بود كه كشورهاى خارجى را بدين اسلام دعوت نمايند،مقدمات اين تصميم جريان غزوه تبوك است كه آخرين سفر جنگى پيغمبر بود و چون على عليه السلام بدستور آنحضرت درغزوه مزبور حضور نداشت لذا از ذكر آن صرف نظر ميشود.

اين بود شرح مختصرى از خدمات نظامى على عليه السلام در حيات پيغمبر اكرم كه موجب اعتلاى پرچم اسلام و سبب پيشرفت آن گرديد و پيغمبر فرمود:اگر شمشير على نبود اسلام قائم نميگشت .

پى‏نوشتها:

(1) سوره مباركه فتح آيه .27

(2) تاريخ طبرىـسيره ابن هشام جلد 2 ص 398ـارشاد مفيدـاعلام الورى.

(3) و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين(سوره انبياء آيه 107) و انك لعلى خلق عظيم(سوره ن آيه 4) .

(4) تاريخ طبرىـمنتهى الامال.

(5) سوره توبه آيه 24 و .25

(6) ارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 40:و ذلك انه عليه السلام ثبت مع رسول الله عند انهزام كافة الناس الا النفر الذين كان ثبوتهم بثبوته.و ان بمقامه ذلك المقام و صبره مع النبى (ص) كان رجوع المسلمين الى الحرب و تشجعهم فى لقاء العدو.(يعنى بفرض محال اگر على ثابت نميماند نه بنى‏هاشم ميماند و نه از فراريان كسى برميگشت) .

(7) سيره ابن هشامـاعلام الورىـارشاد مفيد جلد 1 باب فصل .38

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

على عليه السلام هنگام بعثت


سبقتكم الى الاسلام طفلا صغيرا ما بلغت اوان حلمى

(على عليه السلام)

پيش از شروع اين فصل لازم است شمه‏اى به بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اشاره گردد تا دنباله كلام بزندگانى على عليه السلام كه در اين امر مهم سهم قابل ملاحظه‏اى دارد كشيده شود.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پليد آنروز كناره گرفته و بطور انفراد بتفكر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانين كلى طبيعت و اسرار وجود مطالعه ميكرد،چون به چهل سالگى رسيد در كوه حرا كه محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابديت ضمير او را روشن ساخته و از كمون خلقت و اسرار آفرينش دريچه‏اى بر خاطر او گشوده گرديد،زبانش بافشاى حقيقت گويا گشت و براى ارشاد و هدايت مردم مأمور شد.محمد صلى الله عليه و آله و سلم از آنچه ميديد بوى حقيقت ميشنيد و هر جا بود جستجوى حقيقت ميكرد،در دل خروشى داشت و در عين حال زبان بخاموشى كشيده بود ولى سيماى ملكوتيش گوياى اين مطلب بود كه:

در اندرون من خسته دل ندانم چيست‏
كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است

مگر گاهى راز خود بخديجه ميگفت و از غير او پنهان داشت خديجه نيز وى را دلدارى ميداد و يارى ميكرد.چندى كه بدين منوال گذشت روزى در كوه‏حرا آوازى شنيد كه (اى محمد بخوان) !

چه بخوانم؟گفته شد:

اقرا باسم ربك الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربك الاكرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم... (1)

بخوان بنام پروردگارت كه (كائنات را) آفريد،انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان بنام پروردگارت كه اكرم الاكرمين است،چنان خدائى كه بوسيله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را كه نميدانست ياد داد.

چون نور الهى از عالم غيب بر ساحت خاطر وى تابيدن گرفت بر خود لرزيد و از كوه خارج شد بهر طرف مينگريست جلوه آن نور را مشاهده ميكرد،حيرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حاليكه لرزه بر اندام مباركش افتاده بود خديجه را گفت مرا بپوشان خديجه فورا او را پوشانيد و در آنحال او را خواب ربود چون بخود آمد اين آيات بر او نازل شده بود.

يا ايها المدثر،قم فانذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر. (2)

اى كه جامه بر خود پيچيده‏اى،برخيز (و در انجام وظائف رسالت بكوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى ياد كن،و جامه خود را پاكيزه دار،و از بدى و پليدى كناره‏گير،و در عطاى خود كه آنرا زياد شمارى بر كسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبليغ رسالت) شكيبا باش.

اما انتشار چنين دعوتى بآسانى ممكن نبود زيرا اين دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و ساير ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دينى و فكرى مردم دنيا مخصوصا نژاد عرب را تحقير مينمود لذا از دور و نزديك هر كسى شنيد پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزديكان او نيز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام اين مدت كه حيرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارك آنحضرت را فرا گرفته و بشكرانه اين موهبت عظمى بدرگاه ايزد متعال سپاسگزارى و ستايش مينمود چشمان درشت و زيباى على عليه السلام او را نظاره ميكرد و از همان لحظه اول كه از بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آگاه گرديد با اينكه ده ساله بود با سلام گرويده و مطيع پيغمبر شد و اولين كسى است از مردان كه به آنحضرت گرويده است و اين مطلب مورد تصديق تمام مورخين و محدثين اهل سنت ميباشد چنانكه محب الدين طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نويسد كه گفت:

كنت انا و ابو عبيدة و ابوبكر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منكب على بن ابيطالب فقال يا على انت اول المؤمنين ايمانا و انت اول المسلمين اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. (3)

من با ابو عبيدة و ابوبكر و گروهى ديگر بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بشانه على بن ابيطالب زد و فرمود يا على تو از مؤمنين،اولين كسى هستى كه ايمان آوردى و تو از مسلمين اولين كسى هستى كه اسلام اختيار كردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.

همچنين نوشته‏اند كه بعث النبى صلى الله عليه و آله يوم الاثنين و اسلم على يوم الثلاثا . (4)

يعنى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على عليه السلام روز سه شنبه (يكروز بعد) اسلام آورد.و سليمان بلخى در باب 12 ينابيع المودة از انس بن مالك نقل ميكند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

صلت الملائكة على و على على سبع سنين و ذلك انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على. (5)

يعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زيرا كه در اينمدت كلمه طيبه شهادت بر يگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على.

خود حضرت امير عليه السلام ضمن اشعارى كه بمعاويه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خويش در اسلام اشاره نموده و فرمايد:

سبقتكم الى الاسلام طفلا
صغيرا ما بلغت او ان حلمى (6)

بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حاليكه طفل كوچكى بوده و بحد بلوغ نرسيده بودم.علاوه بر اين در روزى هم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بفرمان الهى خويشان نزديك خود را جمع نموده و آنها را رسما بدين اسلام دعوت فرمود احدى جز على عليه السلام كه كودك ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در همان مجلس ايمان على عليه السلام را پذيرفت و او را بعنوان وصى و جانشين خود بحاضرين مجلس معرفى فرمود و جريان امر بشرح زير بوده است.

چون آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين) (7) نازل گرديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرزندان عبد المطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اينكه در مورد صدق دعوى خويش معجزه‏اى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان يك ران گوسفندى را با ده سير گندم و سه كيلو شير فراهم نمودند در صورتيكه بعضى از آنها چند برابر آن خوراك را در يك وعده ميخوردند .

چون غذا آماده شد مدعوين خنديدند و گفتند محمد غذاى يك نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود كلوا بسم الله (بخوريد بنام خداى) پس از آنكه‏از آن غذا خوردند همگى سير شدند !ابولهب گفت هذا ما سحركم به الرجل (محمد با اين غذا شما را مسحور نمود) !

آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهيد مقدمات فرمود:

يا بنى عبد المطلب ان الله بعثنى الى الخلق كافة و بعثنى اليكم خاصة فقال (و انذر عشيرتك الاقربين) و انا ادعوكم الى كلمتين،خفيفتين على اللسان و ثقيلتين فى الميزان،تملكون بهما العرب و العجم و تنقاد لكم بهما الامم،و تدخلون الجنة و تنجون بهما من النار:شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله،فمن يجيبنى الى هذا الامر و يوازرنى عليه و على القيام به يكن اخى و وصيى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى.

اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بويژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است كه (خويشاوندان نزديك خود را بترسان) و من شما را بدو كلمه دعوت ميكنم كه گفتن آنها بر زبان سبك و در ترازوى اعمال سنگين است،بوسيله اقرار بآندو كلمه فرمانرواى عرب و عجم ميشويد و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قيامت) بوسيله آندو وارد بهشت ميشويد و از آتش دوزخ رهائى مى‏يابيد (و آنها عبارتند از) شهادت به يگانگى خدا (كه معبود سزاوار پرستش جز او نيست) و اينكه من رسول و فرستاده او هستم پس هر كس از شما (پيش از همه) اين دعوت مرا اجابت كند و مرا در انجام رسالتم يارى كند و بپا خيزد او برادر و وصى و وزير و وارث من و جانشين من پس از من خواهد بود.

از آن خاندان بزرگ هيچكس پاسخ مثبتى نداد مگر على عليه السلام كه نا بالغ و دهساله بود .

آرى هنگاميكه نبى اكرم در آنمجلس ايراد خطابه ميكرد على عليه السلام كه با چشمان حقيقت بين خود برخسار ملكوتى آنحضرت خيره شده و با گوش جان كلام او را استماع ميكرد بپا خاست و لب باظهار شهادتين گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انك عبده و رسوله.دعوتت را اجابت ميكنم و از جان و دل بياريت بر ميخيزم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود يا على بنشين و تا سه مرتبه حرف خود را تكرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى اين دعوت كس ديگرى جز على عليه السلام نبود آنگاه پيغمبر بدان جماعت فرمود اين در ميان شما برادر و وصيى و خليفه من است و در بعضى مآخذ است كه بخود على فرمود:انت اخى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى (تو برادر و وزير و وارث من و خليفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پيغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار كردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از اين تو بايد تابع برادر زاده و پسرت باشى.آنروز را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بحكم آيه و انذر عشيرتك الاقربين خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى يگانه دعوت فرمود يوم الانذار گويند. (8)

برخى از اهل سنت براى اينكه موضوع ايمان آوردن على عليه السلام را در يوم الانذار و همچنين پيش از آن بى اهميت جلوه دهند ميگويند درست است كه اسلام و ايمان على كرم الله وجهه بر همه سبقت داشته و ابوبكر و سايرين پس از او ايمان آورده‏اند اما چون على عليه السلام در آنموقع كودك نابالغى بوده و تكليفى هم بعهده نداشته است لذا ايمان او از روى عقل و منطق نبوده بلكه يك تقليد كودكانه است در صورتيكه ابوبكر و عمر و ديگران از نظر سن و عقل در تكامل بوده و فهميده و سنجيده به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورده بودند و پر واضح است كه ايمان از روى عقل و تحقيق بر ايمان تقليدى كودكانه برترى دارد!

در پاسخ اين اشكال ميگوئيم كه قياس نمودن على عليه السلام با ديگران باصطلاح منطقيون قياس مع الفارق است و آنانكه چنين اشكالاتى را پيش كشيده‏انداز اينجهت است كه بقول مولوى كار پاكان را قياس از خود گرفته‏اند اولا بلوغ از نظر سن در احكام شرعيه است نه در امور عقليه،و ايمان بخدا و يگانگى او و تصديق رسالت از امور عقلى است نه از تكاليف شرعى ثانيا فزونى قوه مميزه و عقل آدمى در سنين بالا كليت ندارد و چه بسا كه كسى در سالهاى اوليه عمر عقل و منطقش قوى‏تر از ديگرى باشد كه در سنين چهل يا پنجاه سالگى بسر مى‏برد و مخصوصا كه چنين كسى داراى روح قدسى بوده و مؤيد من جانب الله باشد چنانكه حضرت عيسى عليه السلام در حاليكه طفل نوزاد بود فرمود:

انى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا. (9)

(من بنده خدايم كه بمن كتاب آسمانى داده و مرا پيغمبر قرار داده است) و درباره حضرت يحيى عليه السلام نيز خداوند در قرآن كريم فرمايد:

يا يحيى خذ الكتاب بقوة و اتيناه الحكم صبيا (10)

(اى يحيى بگير كتاب تورية را به نيروى الهى و ما يحيى را در كودكى حكم نبوت داديم) .

سيد حميرى در مدح حضرت امير عليه السلام بدين مطلب اشاره كرده و گويد:

و قد اوتى الهدى و الحكم طفلا
كيحيى يوم اوتيه صبيا

يعنى همچنانكه به يحيى در كودكى حكم نبوت داده شد به على عليه السلام نيز در حاليكه طفل بود حكم ولايت و هدايت مردم داده شد.همچنين در داستان يوسف قرآن كريم فرمايد:و شهد شاهد من اهلها. (11) آن شاهدى كه بر پاكى و برائت حضرت يوسف عليه السلام شهادت داد بنا بنقل مفسرين طفل خردسالى از كسان زليخا بوده است.

ثالثا ايمان على عليه السلام مانند ايمان ديگران نبوده است زيرا ايمان او از فطرت سرچشمه ميگرفت در صورتيكه ايمان ديگران (اگر هم از روى صدق بوده‏و نفاقى در بين نباشد) از كفر بايمان بوده است و آنحضرت طرفة العينى بخدا كافر نشده و پيش از بعثت نبوى فطرة موحد بود چنانكه خود آنجناب در نهج البلاغه فرمايد:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان و الهجرة. (12) من بر فطرت توحيد ولادت يافتم و بايمان و هجرت با رسول خدا بر ديگران سبقت گرفتم.)

حضرت حسين عليه السلام در روز عاشورا ضمن مفاخره بوجود پدرش بلشگريان عمر بن سعد فرمايد :

فاطم الزهراء امى،و ابى‏
قاصم الكفر بدر و حنين‏
عبد الله غلاما يافعا
و قريش يعبدون الوثنين

فاطمه زهرا مادر من است و پدرم شكننده كفر است در جنگهاى بدر و حنين او خدا را پرستش كرد در حاليكه كودك نورسى بود و قريش دو بت لات و عزى را مى‏پرستيدند.

محمد بن يوسف گنجى و ديگران (مانند ابن ابى الحديد و محب الدين طبرى) از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل ميكنند كه فرمود:

سباق الامم ثلاثة لم يشركوا بالله طرفة عين،على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون فهم الصديقون. (13)

سبقت گيرندگان بايمان در امت‏ها سه نفرند كه يك چشم بهمزدن بخداوند مشرك نشدند و آنها على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون‏اند كه در ايمانشان راستگويانند.

رابعا قول و فعل پيغمبر براى ما حجت بوده و جاى هيچگونه چون و چرا نميباشد زيرا خداوند درباره آنحضرت فرمايد:

و ما ينطق عن الهوى،ان هو الا وحى يوحى. (14) يعنى پيغمبر از روى هوى و هوس سخن نميگويد بلكه هر چه ميگويد از جانب ما وحى منزل است .بنابر اين اگر ايمان على از روى تقليد كودكانه بود نبى اكرم باو ميفرمود يا على تو هنوز كودكى و بحد بلوغ و تكليف نرسيده‏اى در صورتيكه نه تنها چنين حرفى را نزد بلكه ايمانش را پذيرفت و در همانحال وراثت و وصايت و خلافت او را نيز صريحا بعموم حاضرين گوشزده نمود،پس آنانكه چنين اشكالاتى را درباره سبقت ايمان على پيش آورده‏اند در واقع نه پيغمبر را شناخته‏اند و نه على را.

همچنين ارزش ايمان على عليه السلام را خداوند بهتر از همه ميداند و در قرآن كريم از آن تجليل فرموده است چنانكه به نقل مورخين و مفسرين عامه و خاصه هنگاميكه عباس بن عبد المطلب و شيبه برسم عرب مفاخره ميكردند على عليه السلام بر آنها عبور فرمود و پرسيد فخر و مباهات شما براى چيست؟

عباس گفت من سقايه حاجيان را بعهده دارم و مباشر آن هستم،شيبه گفت من خادم بيت هستم و كليدهاى آن در نزد من است على عليه السلام فرمود فخر و مباهات از آن من است زيرا من مدتها پيش از شما ايمان آورده و باين قبله نماز خوانده‏ام چون هيچيك از آن سه تن زير بر حرف ديگرى نميرفت داورى پيش پيغمبر بردند تا در ميان آنها حكم كند در اينموقع جبرئيل آيه زير را آورد. (15)

أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر... (16)

آيا شما قرار داديد عمل كسى را كه حجاج را آب داده و يا عمارت و نگهدارى مسجد الحرام را بعهده دارد مانند عمل كسى كه بخدا و روز قيامت ايمان آورده است؟

بتصديق عموم مورخين اول كسى كه بدعوت پيغمبر جواب مثبت داد و بخداايمان آورد على عليه السلام بوده و باز به نقل تاريخ نويسان شيعه و سنى در همان موقع پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است كه:اولين كسى كه دعوت مرا بپذيرد پس از من جانشين من خواهد بود حال چرا اين مطلب مورد قبول اهل سنت نيست بايد از خود آنها پرسيد و ما در بخش پنجم بحث مفصلى در پيرامون آن بعمل خواهيم آورد.

مطلب مهم و قابل توجه اينست كه اسلام و ايمان على عليه السلام را با اسلام ديگران نميتوان قابل قياس شمرد زيرا آنحضرت تنها بظاهر امر و يا بعلت قرابت و خويشاوندى با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان نياورده بود بلكه على عليه السلام از اوان رشد و بلوغ حتى از زمان كودكى شيفته جذبه حقيقت بود و در برابر آن،همه چيز را فراموش ميكرد لذا نسبت به پيغمبر كه مظهر حقيقت بود فانى محض گشته و براى ترويج و اشاعه دين او جانبازى و از خود گذشتگى را بمرحله نهائى رسانيد.

بجرأت ميتوان گفت كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فداكارتر از على عليه السلام كسى را نداشت و خدمات و فداكاريهاى على عليه السلام را در راه اعتلاى اسلام كسى نمى‏تواند انكار كند در تمام مواقف مشكل و بغرنج جان خود را سپر پيغمبر مى‏نمود و اين فداكارى را از جان و دل مى‏پذيرفت.

از ابتداى طلوع اسلام پيغمبر اكرم هر روز با مخالفتهاى قريش مواجه شده و بعناوين مختلفه در اذيت و آزار او ميكوشيدند تا سال 13 بعثت كه در مكه بود آنى از طعن و آزار قريش حتى از فشار اقوام نزديك خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اينمدت على عليه السلام سايه صفت دنبال پيغمبر راه ميرفت و او را از گزند و آزار مشركين و از شكنجه و اذيت بت پرستان مكه دور ميداشت و تا همراه آنحضرت بود كسى را جرأت آزار و ايذاء پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نبود.

در طول مدت دعوت كه در خفا و آشكارا صورت ميگرفت على عليه السلام از هيچگونه فداكارى مضايقه نكرد تا اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترك بت‏پرستى دعوت ميكرد و در نتيجه عده‏اى از زن و مرد قريش را هدايت كرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قريش بر سايرين گران آمد و بيشتر در صدد اذيت و آزار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در آمدند.

بزرگترين دشمنان و مخالفين آنحضرت ابوجهل و احنس بن شريق و ابوسفيان و عمرو عاص و عمر بن خطاب (17) و عموى خويش ابولهب بوده‏اند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند كه دست از حمايت پيغمبر برداشته و او را اختيار قريش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پيغمبر را حمايت كرده و تسهيلات لازمه را در باره اشاعه عقيده او فراهم مينمود.

در اثر فشار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با عده‏اى از خويشان و ياران خويش سه سال در شعب ابيطالب (دره كوه) مخفى شده و ياراى آنرا نداشته‏اند كه خود را ظاهر كرده و آشكارا خدا را عبادت نمايند.

در كليه اين مراحل سخت و مشكل على عليه السلام همراه پيغمبر بود و اصلا اين دو نفر چنان با هم تجانس روحى و اخلاقى داشتند كه زندگى آنها از هم غير قابل تفكيك بود.

چون ظهور دين اسلام در مكه با اين موانع و مشكلات روبرو شده و در مدت سيزده سال چندان پيشرفتى نكرده و تقريبا در حال وقفه و ركود بود ناچار بايستى انديشه‏اى كرد و محيط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پيدا نمود و همين انديشيدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد كه در فصل آتى توضيحات لازمه درباره آن داده خواهد شد.

پى‏نوشتها:

(1) سوره علق آيات 1 الى .5

(2) سوره مدثر آيات 1 الى .7

(3) ذخائر العقبى ص 58ـفصول المهمه ابن صباغ ص .125

(4) ذخائر العقبى ص 59ـينابيع المودة ص 60ـسيره ابن هشام جلد 1 ص 245 و ساير كتب تاريخ .

(5) ينابيع المودة باب 12 ص 61ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 حديث 2

(6) فصول المهمه ص .16

(7) سوره الشعراء آيه .214

(8) تاريخ طبرى جلد 2 ص 217ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 7ـكفاية الطالب باب 51 ص 205ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 421ـينابيع المودة ص 105ـتاريخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـتفسير فخر رازى و كتب ديگر.

(9) سوره مريم آيه .30

(10) سوره مريم آيه .12

(11) سوره يوسف آيه .26

(12) نهج البلاغه.

(13) كفاية الطالب باب 24 ص .123

(14) سوره نجم آيه 3 و .4

(15) فصول المهمه ص 123ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 248ـينابيع المودة باب 22 ص 93ـتفسير قمى ص 260 و ساير كتب.

(16) سوره توبه آيه .19

(17) در اسد الغابة جلد 4 ص 53 آمده است كه عمر پيش از اينكه مسلمان شود نسبت به پيغمبر اكرم و مسلمين سختگير بود.

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۸:۰ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برو ادامه مطلب حال کن یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۷ساعت ۷:۵۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

برو ادامه مطلب یاعلی مدد


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۶ساعت ۸:۲۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بروادامه مطلب یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۶ساعت ۸:۱۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بروادامه مطلب یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۶ساعت ۸:۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم


برو ادامه مطلب یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۰۵ساعت ۵:۳۰ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم
برو ادامه مطلب یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۰۵ساعت ۵:۱۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم



برو ادامه مطلب یا علی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۸/۰۵ساعت ۵:۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برو ادامه مطلب یاعلی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۹:۷ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بروادامه مطلب حال کن یاعلی


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۸:۴۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۸:۲۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برو ادامه ی مطلب یاعلی

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۸:۱۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (ع)فرمود :

هرکس با این سه نفرکشمکش کند خوار می گردد :

پدر سلطان حق وشخص بده کار .

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۷:۵۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی (ع)فرمود :

کسی که پدر ومادر خویش را غمگین سازد عاق والدین شده است (حق آنهارا رعایت نکرده است.)

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۷:۴۴ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق(ع)فرمود :

کسی که از روی نفرت به پدر ومادرش به آن ها ستم

کرده اند نگاه کند،نمازش در درگاه الهی پذیرفته نمی

شود.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۷:۳۵ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 رسول خدا(ص)فرمود:

کسی که قبر پدر ومادر یا یکی از آندو را در هر جمعه یک بار زیارت کند خداوند او رامی بخشد واو را نیکو کار می نویسد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۷:۱۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امام کاظم (ع)نقل شده که فرمود:

مردی از پیامبر خدا (ص)سوال کرد :

حق پدر به فرزند چیست ؟

حضرت فرمود :۱ـاو را با نام صدا نکند ۲ـدر راه رفتن ازاوجلو نیفتید

۳ـقبل از او ننشینید۴ـکاری انجام ندهد که مردم پدرش رافحش بدهند .

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۱:۱۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول خدا (ص) فرمود :

 

به پدررانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند از زنان مردم چشم پوشی کنید تادیگران  نسبت به زنهای شما چشم  پوشی کنند .

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ساعت ۱۲:۵۶ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اکرم (ص)فرمود :
بندایکه مطیع پدر ومادروپروردگارشب باشد روز قیامت در بالا ترین جایگاه است.

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۲ساعت ۸:۲۱ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

1_درکدام آیه از قرآن شش بار نام خداوند آمده است ؟



2_در کدام سوره در قرآن حروف (میم)وجود ندارد ؟  


3_کدام سوره است که اگر نامش راوارونه کنیم به معنای علامت است ؟

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۰۲ساعت ۸:۰ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

(بسم الله الرحمن الرحیم)

رسول خدا فرمود:

کسی که به نیت پدر ومادرش حج انجام دهد یا بدهکاری آنهارا به پردازد خداونداو رادر روز قیامت بانیکان بر میانگیزد.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۳۰ساعت ۸:۳۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پیام بر خدا (ص) فرمود :

هر فرزند نیکو کار ی که به مهربانی به پدر ومادرش نگاه کند در مقابل

هر نگاه ثوابیک حج کامل مقبول باو داده می شود سوال کردند حتی

اگر رو زی صد مر تبه به آنها نگاه کند ؟

 فرمود :آری خداوند بزرگ تر و پاکتر است .

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۳۰ساعت ۸:۲۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (ع)فرمود :

بر ترین کار ها عبارتست :

۱ـ نماز اول وقت .

۲ـنیکی به پدر ومادر .

۳.جهاد در راه خدا .

IMAGE634436665282614777.jpg

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۳۰ساعت ۷:۵۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

۱-کدام سوره از قرآن به نام یکی از روز های هفته است؟

 

۲ـکوتاه ترین آیه قرآن کدام آیه میباشد؟ 

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۹ساعت ۸:۱۷ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

۱ـنام کدام سوره از قرآن به نام یکی از فرو ع دین است ؟

 

۲ـکدام سوره از قرآن در تمام آیاتش (الله ) آمده است ؟

                                        

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۹ساعت ۸:۷ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت محمد (ع) می فرمایند:

نماز کلید بهشت است.

امام صادق (ع) می فرما یند:

هر چیز که برای خود می پسندید برای  دیگران هم بپسندید.

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۷ساعت ۷:۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

1- «عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله ع قال قال رسول الله ص ما من صلاة یحضر وقتها إلا نادى ملک بین یدی الناس أیها الناس قوموا إلى نیرانکم التی أوقدتموها على ظهورکم فأطفئوها بصلاتکم ؛ عبد الله بن سنان از امام صادق (ع) نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: هیچ نمازى وقتش فرا نمى رسد مگر آنکه فرشته اى در برابر مردم ندا مى دهد که به پا خیزید و آتشهایى را که بر پشت خویش برافروخته اید، با نماز خود خاموش کنید».
2- «عن ابن أبی یعفور قال قال أبو عبد الله ع إذا صلیت صلاة فریضة فصلها لوقتها صلاة مودع یخاف أن لا یعود إلیها أبدا ثم اصرف ببصرک إلى موضع سجودک فلو تعلم من عن یمینک و شمالک لأحسنت صلاتک و اعلم أنک قدام من یراک و لا تراه ؛ ابن ابى یعفور از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: اى عبد الله، هر گاه خواستى نماز واجب خود را به جاى آورى، آن را در وقت خود مانند نماز وداع کننده اى که مى ترسد هرگز به سوى آن باز نمى گردد به جاى آور، سپس به محل سجده خود نگاه کن. و اگر بدانى چه کسى در طرف راست و چپ توست قطعا نماز خود را نیکو به جاى مى آورى، و بدان که تو در پیشگاه کسى قرار دارى که تو را مى بیند و تو او را نمى بینى».
3- «عن جمیل عن أبی عبد الله ع قال للمصلی ثلاث خصال إذا قام فی صلاته یتناثر علیه البر من أعنان السماء إلى مفرق رأسه و تحف به الملائکة من قدمیه إلى أعنان السماء و ملک ینادی أیها المصلی لو تعلم من تناجی ما انفتلت ؛ جمیل بن دراج از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: نمازگزار داراى سه خصلت است:1. هر گاه به نماز بایستد، نیکوییها از فراز آسمان تا فرق سرش فرو مى ریزد 2. فرشتگان از زیر پاى او تا فراز آسمان او را در برمى گیرند 3. فرشته اى او را ندا مى کند: اى نمازگزار، اگر بدانى با چه کسى مناجات مى کنى هرگز به دیگرى توجه نخواهى کرد».

پاداش کسى که نماز صبح را اول وقت بخواند
«عن إسحاق بن عمار قال قلت لأبی عبد الله ع یا أبا عبد الله أخبرنی عن أفضل المواقیت فی صلاة الفجر قال مع طلوع الفجر إن الله تعالى یقول- إن قرآن الفجر کان مشهودا یعنی صلاة الفجر تشهدها ملائکة النهار و ملائکة اللیل فإذا صلى العبد صلاة الصبح مع طلوع الفجر أثبتت له مرتین تثبتها ملائکة اللیل و ملائکة النهار؛ اسحاق بن عمار مى گوید: به امام صادق (ع) گفتم: اى ابو عبد الله، مرا از بهترین وقت براى نماز صبح خبر ده. فرمود: بهترین وقت هنگامى است که فجر طلوع مى کند، زیرا خداوند مى فرماید: إن قرآن الفجر کان مشهودا [اسراء، 78] یعنى نماز صبح را فرشتگان روز و فرشتگان شب مشاهده مى کنند. پس هنگامى که بنده نماز صبح را همزمان با طلوع فجر بخواند، دو بار براى او نوشته مى شود؛ هم فرشتگان شب مى نویسند و هم فرشتگان روز».


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۵ساعت ۸:۲۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی (ع) می فرمایند:

امانت داری روزی می آورد وخیانت درامانت  فقر

امام علی (ع) می فرمایند: 

شخص به ستوه آمده ورنجیده را امین مشمار  

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۲۲ساعت ۵:۵۸ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول اکرم (ص)می فرمایند:

امت من تاهنگامیکه یک دیگر رادوست بدارند

به یک دیگرهدیه دهند وامانت داری کنند

درخیروخوبی خواهند بود

با نظرات خود مارا همراهی کنید

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۱/۰۷/۲۱ساعت ۱:۱۳ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

بسمه تعالی

 

 

ادامه مطلب رو ببین


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۹ساعت ۸:۷ ب.ظ  توسط علی بهارمست  | 

برین ادامه مطلب حال کنید

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۱/۰۷/۱۸ساعت ۹:۴۹ ب.ظ  توسط علی بهارمست  |