بسم الله الرحمن الرحیم یادش بخیرتوماه نیمه شعبان سال ۸۹ ولادت امام زمان(عج) جای شما خالی بامربیای کانون یاران مهدی(عج)مسجدعماریاسرنجف بودیم اونم کجامسجدسهله خونه ی امام زمان(عج)بعدرفتیم کربلاکه غیرقابل وصفه بعدش رفتیم سامرابارفقاسرمونوگذاشتیم روی این پنجره ای که تصویرشوگذاشتم باحال عجیبی فقط تشکرمیکردیم که آوردنمون توحرمشون بعدباهمدیگه دعای فرج خوندیم خیلی صحنه ی معنوی وزیبایی شده بودوگوشه ای از حرم جامعه کبیره خوندیم وروضه. بازم جای شما خالی خیلی صفا کردیم وهمروهم دعا کردیم. میلادامام حسن عسکری(ع)برهمه شمادوستان عزیزمبارکباد. اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۳۰ساعت ۸:۱۵ ب.ظ  توسط .........
|
بسم الله الرحمن الرحیم شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا شکوه گنبد زردت وقار سامرّا* اگر چه کعبه نيامد به دست بوسي تو تمام ارض و سما در مدار سامرّا براي آن که دل از دست داده، جايي هست؟ در آستان تو، گوشه کنار سامرّا؟ اگر چه لایق وصل تو نیستم اما ز دست رفته دلم در جوار سامرّا به عشق دیدن سرداب می تپد هردم دلِ شکسته، دلِ بی قرار سامرّا غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است کنار جاده ي چشم انتظار سامرّا طلوع می کند آخر سلاله ي خورشید ز راه می رسد آخر بهار سامرّا کبوتر دل من را تو جمکرانی کن مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن یوسف رحیمی
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۳۰ساعت ۷:۵۷ ب.ظ  توسط .........
|
بسم الله الرحمن الرحیم ابو هاشم روايت كرده، مىگويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مىخواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواستم خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود: «تو نگينى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.» ابو هاشم مىگويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آوردهام. آنگاه فرمود: «اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد ۹ کاش خدابه واسطه ی امام حسن عسکری(ع)این روزابه این مناسبت فرخنده نگین نجات دهنده ای هم به عنوان عیدی به جهانیان ببخشد. الهی آمین
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۳۰ساعت ۶:۵۱ ب.ظ  توسط .........
|
یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یك روز كه مقام معظم رهبری به كوههای اطراف تهران برای كوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می كنند كه به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. آنها به یك باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور كردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود كه خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید كه آنها تصور می كردند كه الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد كرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیك گرمی كرد و پرسید كه شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواحه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیرمن و این دختر دوست هستیم.
آقا ابتدا در باره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت كرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج كنید. آقا به آنها پیشنهاد داد كه اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم كه شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خدا حافظی كردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری كردند . با برخورد كریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یك دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یك جوان مذهبی مبدل شدند.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۱/۳۰ساعت ۶:۶ ب.ظ  توسط کربلایی
|
بسم الله الرحمن الرحیم قيام صاحب زنج و برخورد امام عسكرى(عليه السلام)در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفين سر به قيام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چيره گردد و ادّعا داشت كه او از سلاله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابيطالب(عليه السلام)مىرسد.
|