بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر حنظله بن مروه هَمْدانی، غیور مرد جوان کوفه

                   

۲۵ ساله بود. شیعه و دوستدار علی (ع)، شمشیر زن و رزم آزموده. دید که سفیر حسین (ع) را پای بسته و بی‌سر بر خاک می‌کشند و هلهله می‌کنند. طوفان به پا کرد و بر سر کوفیان بی‌غیرت نعره کشید. او را به سخره گرفتند تاب نیاورد و شمشیر کشید و ۱۴ کوفی منافق را از تیغ گذراند. تیر بارانش کردند و پس از شهادت پای بسته همراه مسلم او را بر روی خاک می‌کشیدند.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴ساعت ۳:۵۶ ب.ظ  توسط .........  | 
                          بسم الله الرحمن الرحیم

 خاطرات یک نابینا

                            

روزی یکی از دوستانم که نابینا است به من گفت که در چهار سالگی به علت بیماری بینایی هر دو چشمش را از دست داد.

ضمن همدردی با او گفتم: چه حیف. پس لابُد هیچ خاطره ای از بچگی ات به یادت نمانده است.

دوستم گفت: چرا! خیلی واضح به یاد می آورم. لبخند پدر و مادر، رنگ گل ها، سبزی برگ ها، زردی نور خورشید همه به روشنی در یادم باقی مانده است. الان هم هر وقت دلسرد و افسرده می شوم، با این خاطرات زیبا خودم را دلداری می دهم. متوجه هستی که من خودم را در مقایسه با دوستان نابینای دیگرم خیلی خوش اقبال احساس می کنم. موافق نیستی؟ بیشتر نابینایان در تمام عمرشان با دنیای اطرافشان آشنا نشده اند و حتی یک بار هم زیبایی های آن را ندیده اند. ولی من این خاطرات زیبا و باارزش را دارم. با این که این خاطرات کمی کوتاه هستند اما برای من کافی است.

دوست نابینای من فقط دنیای چهار سالگی اش را دیده بود، اما خاطرات زیبا و باارزشی از آن زمان دارد. اما کسانی مثل من که گاه بیشتر از چهارده یا چهل سال این دنیا را دیده ایم، چه چیز مهمی به دست آورده ایم؟ چند نفر از ما از زندگی امروزمان راضی هستیم؟

آدمیزاد همیشه هر چه بیشتر تصاحب می کند، کمتر ارزششان را می فهمد، هر چه بیشتر می بیند، زودتر فراموش می کند، هر چه ثروتمندتر می شود، بیش از گذشته ناراضی می شود.

خاطرات رادرادامه ی مطلب بخوانید بسیار جالب است


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۳ساعت ۹:۵۵ ب.ظ  توسط .........  | 
                                   بسم الله الرحمن الرحیم

این اولین واخرین دعای ماست ای خدا...

                 

خدایاهمه ی خواستم همینه....

همه ی دعایم درهمین دعاجمع شده....

همه ی هستیم به استجابت همین دعاست....

همه ی ارزوهام باهمین دعابه سرانجام خواهد رسید...

همه ی امیدم به همین دعاست....

باتمام وجودم نوشتمش...

پس خدایاناامیدم نکن

پس خدایادعایم رارد نکن

پس خدایا....

خداجون صدای مارو میشنوی

خداجون میگن هرچی که میخوای برو به خودش بگوبهت میده

خدای مهربون جواب مارو نمیدی؟

ماهم ازت خواستیم ای کریم به مانمیدی؟

دیگه خسته شدم آخداخسته شدم ازاین بی خبری ها

 کاش جوابی می امدکه مهدی ام امد

اماخداگوشهایم نسبت به معرفتت سنگین شده است

گوش هایم راگناه پرکرده به خودت که نمیشنوم

دوستت دارم خدا

خدایاخدایی میخوامت

مهدی(عج)رامیخواهم ودوستش دارم ودستای مهربانش رامیخواهم تابه شمابرسم ای خدا

به امید اینکه این جمعه صدای اقامونوبشنویم.

به امیدنظرش.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۱ساعت ۹:۳۴ ب.ظ  توسط .........  | 

آقــا دلم برای شـــما تـنـگ میشود

وقتی که آسمان ز غمت رنگ میشود

مولا برای دیدن یک لحظه ی رخت

دستم به ریسمان دعا چنگ میشود

هر صبح جمعه از غم عشقت به ندبه ام

هر چند طول هفته دلم سنگ میشود

یک روز با تو ٬ روز دگــــر با غریبــه ها

در من همیشه بر سر تو جنگ میشود

بس طرح تازه می کشم از روی ماهتان

صبح ولادتت همه پر رنگ میشود

اما ز عصر نیمه ی شعبان که بگذرد

ذهنم اسیر فتنه و نیرنگ میشود

افسوس می خورم که زبان و دلم دوتاست

با یک  نگاه ٬ هر دو هماهنگ میشود

پرسی ز من ؟ که با غم دوری چگونه ای؟

آقا دلم برای شما تنگ میشود

خداکندکه بیایی...

ازدوریت اقاجان دارم میمیرم بیاوپایان بده به این مرگ

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۱ساعت ۹:۱۳ ب.ظ  توسط .........  | 
                              بسم الله الرحمن الرحیم

جناده بن كعب

از طائفه «خروج» و از انصار مدينه مي‌باشد. او به همراه پسرش «عمرو» و همسرش «مجريه» دختر «مسعود خزرجي» از مكه تا كربلا ملازم امام حسين (ع) بودند. جناده از شيعيان مخلص اهل بيت (ع)، درروز عاشورا وارد ميدان نبرد شد و فرمود: «من جناده فرزند حارثم، نيستم ناتوان و پيمان شكن از بيعتم، تا اينكه وارثم راهم را ادامه دهد، امروز خونم در زمين ريخته و جايگزين مي‌شود. او در حمله اولي پس از آنكه تعدادي از لشگريان دشمن را به هلاكت رساند، جام شيرين شهادت را نوشيد. فرزندش عمرو نيز در همين جنگ در سن 11 سالگي به شهادت رسيد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۱ساعت ۲:۴۱ ب.ظ  توسط .........  | 
این حدیث های گرانبهارا تقدیم میکنم به استادان عزیزم محمدعباس نژاد و امین الله غنوی ومحمدخدایی وهمه ی کسانی که برای این بنده ی حقیرزحمت کشیده اند تاسلامتی جسمی خودم راتقویت کنم انشاالله که زحمات این عزیزان راجبران کرده باشم

این دسته ی گل تقدیم به همه ی استادان رزمی

            

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : شيعَتُنا مِنْ خِيارِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّينا وَ مَوالي اَوْليائِنا وَ مُعادي أعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.

«بحارالأنوار، ج 68، ص 155»

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: شيعيان و پيروان ما، و همچنين دوستداران اولياء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نيز آن هائي كه با قلب و زبان تسليم ما هستند بهترين افراد بهشتيان خواهند بود.

 

 قالَتْ - عليه السلام - : خَيْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ.

«بحارالأنوار، ج 43، ص 54، ح 48»

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: بهترين چيز براي حفظ شخصيت زن آن است كه مردي را نبيند و نيز مورد مشاهده مردان قرار نگيرد.

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلي أهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبيّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِي اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّي يَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ - عليه السلام - .

«بحارالأنوار، ج 36، ص 352، ح 224»

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: به خدا سوگند، اگر حقّ ـ يعني خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند; و از عترت و اهل بيت پيامبر صلوات اللّه عليهم پيروي و متابعت كرده بودند حتّي دو نفر هم با يكديگر درباره خدا ـ و دين ـ اختلاف نمي كردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شايسته يكي پس از ديگري منتقل مي گرديد و در نهايت تحويل قائم آل محمّد ( عجّل اللّه فرجه الشّريف، و صلوات اللّه عليهم اجمعين) مي گرديد كه او نهمين فرزند از حسين - عليه السلام - مي باشد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۰ساعت ۳:۴ ب.ظ  توسط .........  | 
سیزده عددی مبارک است
اشتباه کرده هرکی میگه 13 عددی نحسه باورنمیکنی مطلبو بخون....

                           

بلکه کاردشمنه به صورت زیر:

 

بنی امیه در جهت تخریب شخصیت شیعه و به خصوص حضرت علی (ع) اقدامات گسترده ای رو انجام داده بود. که خیلی از اونها هنوزهم تو فرهنگ محاوره ای و ضرب المثلهای ما باقی مونده .....مثلا همین واژه کوچه علی چپ ...چرا نگفتند علی راست ؟ و خیلی از موارد دیگه . یک نمونه بارز دیگه عدد 13 بود که 13 رجب روز میلاد حضرت علی (ع) رو عدد نحس و بدی بین مردم رواج دادند در حالیکه برای شیعه مبارکترین عدده.


جالبه بدونین در گذشته حتی تو یه برهه زمانی در زمان امام باقر (ع) عدد 5 که شماره پنجمین امام بود رو بنی امیه نحس اعلام کرده بودن که البته به مرور زمان این قضیه کم رنگ شد و امروزه زیاد معروف نیست.

البته در مورد نحس بودن عدد 13 از دید غربیها به رغم اینکه میگند این خرافه از اینکه سیزدهمین نفر از حواریون به حضرت عیسی (ع) خیانت کرد به وجود اومده اما به نظر میاد این خرافه در جنگهایی که بین مسلمانان اون زمان و اروپاییها در قرنها پیش صورت گرفته همراه با خیلی از علوم و فناوریهایی که به غرب منتقل شد و اونها الان دارن ازش استفاده میکنند منتقل شده باشه. در این جابه نمونه ای از اعجازهای عددی و ریاضی قرآن اشاره شده که در آرشیو موضوعی قابل دسترسیه ...در مورد عدد 13 هم نمونه های شگفت انگیزی برگرفته از تحقیقات عبدالدائم الکهیل رو اینجا قرار دارد: 
ادامه ی مطلب راحتمابخوانید....


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۰ساعت ۲:۱۲ ب.ظ  توسط .........  | 
                                    بسم الله الرحمن الرحیم

مسلم بن عوسجه


                      
«مسلم» فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبه بن دوران» است.(1) او از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است.(2) مسلم چون «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود. او مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود.(3)
تاریخ‎نویسان و سیره‎نویسان گفته‎اند مسلم بن عوسجه از کسانی بود که از کوفه به امام نامه نگاشت و سپس به امام وفادار ماند. او از زمره مردانی بود که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، از مردم برای او بیعت گرفت.(4) اگرچه در تاریخ از دوران پر برکت عمر ایشان به تفصیل سخنی وجود ندارد، ولی بنابر بیان زیارت ناحیه مقدسه، او اول شهیدی است که پیمان خویش با امام حسین علیه السلام را به انجام رسانید و در این زیارت نامه امام معصوم به پروردگار کعبه سوگند یاد کرده که او از رستگاران است.(5)

مسلم بن عوسجه در کوفه
مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرده بود. او با مسلم بن عوسجه درباره یک چهارم قبیله «مذحج» و «اسد» پیمان بسته بود که در جنگ با یزید وی را کمک رساند. «ابن قبایل» بر«ابن زیاد» شورید تا این که او را در قصرش زندانی کنند، اما ابن زیاد از راه مکر همه را متفرق ساخت. مسلم از منزل «مختار» خارج شد و به منزل «هانی» رفت. عبیدالله به دنبال کشف محل اختفای مسلم بن عقیل برآمد. بنابراین، به «معقل» غلامش سه هزار درهم داد تا مسلم را بیابد. معقل به مسجد جامع وارد شد و به سوی مسلم بن عوسجه رفت. مسلم بن عوسجه در زاویه مسجد مشغول نماز بود. معقل به انتظار نشست تا نماز مسلم بن عوسجه پایان یافت. به او نزدیک شد و بر او سلام داد و گفت: ای بنده خدا من مردی از اهالی شام غلام ذی کلاع هستم که خداوند به محبت این بیت و محبت دوستانشان بر من منت گذاشته است. اراده کرده‎ام که با این سه هزار درهم ملاقات کنم مردی از اهل‎بیت را که خبردار شده‎ام به کوفه قدم نهاده است تا این که با فرزند رسول خدا بیعت کنم. اما کسی را نمی‎شناسم که مرا به او رهنمون شود. چندی قبل، در مسجد نشسته بودم که کسانی می‎گفتند: این مردی است که نسبت به اهل‎بیت علم دارد. پس من خدمت شما آمدم تا این مال را از من بگیرید و مرا بر دوستتان راهنمایی کنید تا با او بیعت کنم، و اگر می‎خواهید قبل از دیدارشان از من بیعت بگیرید.
مسلم بن عوسجه فرمود: خدای را بر این ملاقات شما سپاس می‎گویم. آری، خوشحال می‎شوم که آن چه خواسته‎ای برآورده سازم تا که به برکت آن، اهل‎بیت رسولش را یاری کند. اما این که تو مرا شناخته‎ای مرا ناراحت می‎کند. پیش از آن، خوف این دارم که اقتدار این طاغوت رشد یابد. پس از آن قبل از او بیعت گرفت و او را قسم‎های بسیار داد که خیرخواهی کند و این سرّ را پوشیده بدارد. مسلم بن عوسجه به معقل گفت: با من چند روز رفت و آمد کن تا برای تو اجازه ملاقات گیرم. معقل هم با مسلم رفت و آمد می‎کرد تا این که برای او اجازه ملاقات گرفت و نزد مسلم بن عقیل آمد. معقل به عبیدالله بن زیاد مخفیگاه مسلم بن عقیل را نشان داد.(6) گفته‎اند: بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل و هانی، مسلم بن عوسجه مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین علیه السلام گریخت تا در کربلا به خدمت امام رسید و جان پاکش را در راه امام فدا کرد.(7)
درسی که می‎توان گرفت: اهل ایمان باید از فریب‎کاری شیاطین - چون ابن زیاد - همیشه آگاه باشند تا گروهی خود فروخته - چون معقل - به اسرار آنها پی نبرند و در راه ریشه‎کن کردن اهل ایمان و رهبران آن به کار نگیرند. ای کاش مسلم بن عوسجه مخفیگاه مسلم بن عقیل را به مزدور ابن زیاد نشان نمی‎داد تا مسلم بن عقیل و هانی شهید نمی‎شدند و خود از کار خویش شرمنده نمی‎بود.


در شب عاشورا
شب عاشورا امام حسین علیه السلام اصحاب خود را گرد آورد و پس از اتمام حجت، بیعت خود را از گردن همه برداشت، بر اساس آن چه در زیارت ناحیه مقدسه آمده مسلم این گونه امام را پاسخ داد: (8) ما شما را به کدامین عذر و بهانه رها کنیم؟ به خدا قسم، من از شما جدا نخواهم شد تا نیزه‎ام را به سینه دشمن فرو کنم و تا هنگامی که دسته شمشیرم به دستم است آنها را می‎کشم، و زمانی که سلاح با خود ندارم نیز با سنگ ستیزه می‎کنم تا با شما کشته شوم.(9) سخنان مسلم بن عوسجه را ابومخنف به گزارش «ضحاک بن عبدالله همدانی» مشرقی نیز نقل کرده است.(10)
درسی که می‎توان گرفت: وفاداران راه حق، نباید در اعلان وفاداری خود دریغ ورزند، بلکه هرگاه خطر، رهبر و امام را تهدید می‎کند، باید با او تجدید بیعت و میثاق نمایند تا موجب اطمینان خاطر او و دیگر یاران اسلام شود. همانند مسلم بن عوسجه که اولین مرد بیعت کننده با امام بود.

در صبح عاشورا
مرحوم شیخ مفید گزارش فرمود: هنگامی که امام حسین علیه السلام نی‎هایی را در خندق پشت خیمه‎گاه آتش زد، شمر از جلوی امام می‎گذشت، فریاد زد: ای حسین! آیا به آتش قبل از روز قیامت عجله کرده‎ای؟ امام حسین علیه السلام به او فرمود: ای پسر بز چران! تو برای ورود به آتش سزاوارتری....


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۷ساعت ۱۱:۲۵ ب.ظ  توسط .........  | 
                                            بسم الله الرحمن الرحیم

چی میشد اگردستانم روزتولدتان دردستان مبارکتان میبود.....

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۶ساعت ۴:۵۷ ب.ظ  توسط .........  | 

                                   بسم الله الرحمن الرحیم

                                       کوچه‌های خراسان

     
                        چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
                     موج‌های پريشان تو را می‌شناسند
                  پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
             ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
      زين سبب برگ و باران تو را می‌شناسند
                  هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی
                       هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند
                               از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند
      بوی توحيد مشروط بر بودن توست
                ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند
                        گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
                                  آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
                                  چون تمام غريبان تو را می‌شناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
                                  کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۶ساعت ۴:۱۶ ب.ظ  توسط .........  | 
                                            بسم الله الرحمن الرحیم

قربون کبوترای حرمت امام رضا

کبوتراهم ازدونها یی که از کرمتون میریزید میخورند

ماهم یکی از کبوترات مگه چی میشه پر بزنیم بیایم پیشت؟.....

کبوترتم....

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ساعت ۱۱:۱۵ ب.ظ  توسط .........  | 
                                  بسم الله الرحمن الرحیم 

      

زآستان رضا سرخط امان دارم
                      رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
                                        اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل

همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم 
                    ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم
                                        درین چمن به صد امید آشیان دارم

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ساعت ۱۰:۵۷ ب.ظ  توسط .........  | 
                                       بسم الله الرحمن الرحیم

کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد
                                                   بدون واسطه دم از احد نخواهد زد
گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف
                                                 
 به سینه ی احدی دست رد نخواهد زد

فدای محبتت اقاجانم....

عشقی عشق به کی بگم؟

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ساعت ۲:۲۴ ب.ظ  توسط .........  | 
                                 بسم الله الرحمن الرحیم

شعری زیبا از مرحوم قیصر امین پور در وصف مولای عشق و وفا، آقا امام رضا علیه السلام:
    

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند    موج‌های پریشان تو را می‌شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی          ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت   زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند
هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی    هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی       ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست         ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند
گرچه روی از همه خلق پوشیده داری    آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند
اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد      چون تمام غریبان تو را می‌شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم         کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند

میخوام فقط وفقط ازامام رضابنویسم

به کی بگم عاشقتم؟

قربونت برم اقاجون

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ساعت ۲:۱۵ ب.ظ  توسط .........  | 
                               بسم الله الرحمن الرحیم

                         

از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم 

                                           تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم،

 گفتند غروب جمعه خواهی آمد 

                                           آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۴ساعت ۱۰:۴۸ ب.ظ  توسط .........  | 
                                    بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام

بابیوگرافی استاد بزرگ وارجمندمحمدحسین صلواتیان واثار فوق العاده زیبای ایشان ومختصری ازکارهای فرهنگی ایشان با شما دوستان عزیزهستیم.

برای دیدن بیشتر ازاثارایشان به وبلاگ درج شده ی ذیل بروید

به امید نظری ازامام زمان(عج

                                

مشخصات فردی

نام: محمد حسین Mohammad Hoseen صلواتیان Salavatian
تاریخ تولد: 1340
محل سکونت: Iran - Tehran
مشخصات تماس
ایمیل: ms8677@yahoo.com
تحصیلات
سطح تحصیلات: کارشناسی
رشته تحصیلی: کارگردانی انیمیشن
محل تحصیل: دانشکده صدا و سیما
حرفه
شغل: نویسنده و تصویرگر کودک نوجوان
محل کار: موسسه فرهنگی منادی تربیت - نشر شب قدر
مهارتها: نویسنده ، تصویرگر ، کاریکاتوریست

محمدحسين صلواتيان

تصويرگر، كاريكاتوريست و نويسنده كتاب و نشريات كودك و نوجوان

مربي هنر كودك و نوجوان

متولد 12 تير 1340، شهرستان همدان

كارشناسي و كارگرداني انيميشن از دانشكده‌ي صدا و سيما

شروع فعاليت تصويرگري از سال 1368 با چاپ اولين اثر

انتشار بيش از 730 عنوان كتاب داخل كشور و بيش از 100 عنوان كتاب خارج از كشور و قريب به 1500 شماره مجله داخلي و خارجي

سابقه‌ي تدريس در چند دانشكده‌ي هنر

سابقه‌ي مديريت هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

مديريت هنري مؤسسه فرهنگي منادي تربيت

مديريت كانون فرهنگي هنري عمار ياسر

مديريت هنري مجلات كيهان بچه‌ها، اميد آينده، آينده‌سازان، دوست و شاهد

داور بين‌المللي مسابقات كاريكاتور ايران در سال 1374

داور بين‌المللي اولين و دومين دوره مسابقه نقاشي كودكان

همكاري در برگزاري طرح ملي 000/30 نمايشگاه كتاب در 000/30 مدرسه در چندين دوره

تصويرگري مجلات دوست كودك، دوست خردسالان، كيهان بچه‌ها، سروش كودكان، سروش نوجوان، سوره‌ي نوجوان، باران، پوپك، سلام بچه‌ها، مجموعه مجلات رشد و چند مجله خارج از كشور

ازجمله آثار تصويرگري:

مجموعه كتاب‌هاي: قصه‌ي ما مثل شد، روزي بود روزي نبود، يك قل دو قل، داستان‌هاي مثنوي، قصه‌هاي قرآني و ...

و از جمله آثار تأليفي:

11 عنوان كتاب فرشته‌هاي احمد و زهرا، مجموعه حكايات مثنوي مولوي، مجموعه حكايات مثنوي طاقديس، مجموعه قصه‌هاي پيامبران در مثنوي «پنج گنج»

شركت در ده‌ها نمايشگاه و فستيوال داخل كشور و چندين نمايشگاه خارج از كشور

برنده‌ي چهار دوره جشنواره‌ي كتاب از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

برنده‌ي جشنواره‌ي مطبوعات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان

برنده‌ي پلاك طلايي مجله آفتابگردان

برنده‌ي جايزه‌ي اول تصويرگري كتاب سال دفاع مقدس در دو دوره

برنده جايزه اول كاريكاتور مجلات رشد

برنده لوح زرين اولين جشنواره رشد در بخش تأليف

برگزيده‌ي آثار از انجمن ناشران

برنده جايزه اول از ستاد اقامه نماز

دريافت لوح تقدير از كاخ كودك قزاقستان

كتاب‌هاي در دست تصويرگري:

مجموعه‌ كتاب‌هاي قصه‌ي ما همين بود 6 جلد

كتاب‌هاي در دست تأليف:

مجموعه‌ي آموزش ساده نقاشي كودكان و نوجوانان 15 جلد

مجموعه‌ي آموزش كاريكاتور براي كودكان و نوجوانان 5 جلد

مجموعه‌ي آموزش انيميشن براي كودكان و نوجوانان 5 جلد

مجموعه‌ي آموزش نمايش كودكان و نوجوانان 5 جلد

http://salavatian5.blogfa.com/

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۴ساعت ۱۰:۱۴ ب.ظ  توسط .........  | 
                                 بسم الله الرحمن الرحیم

 

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی»(1) پسر «ریاح بن یربوع» است.(2)
خروج حر از کوفه
«شیخ ابن نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‎گوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‎ای.
امام در یکی از خطابه‎های کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟(3) شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.
رو در رویی حر با امام حسین علیه السلام
ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی می‎کردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که هر چه می‎توانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟ گفت: نخلی را دیدم. آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیده‎ایم. امام فرمود: من اینگونه نظر ندارم. گفتیم: ما گرد و غبار اسبان را می‎بینیم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نیز آن را می‎بینم. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت رو به رو شویم؟ گفتیم: چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد. پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمه‎گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسیدند؛ او حر بود. با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار می‎گرفت. امام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند. امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سیراب کنید و اسب‎ها را آب دهید. مردان سیراب و اسب‎ها خنک شدند.(4)

وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی می‎کرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند: ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامده‎ام تا این که نامه‎هایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: آیا می‎خواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه‎ای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ایها الناس! انکم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نمی‎دانیم این نامه‎هایی که از آن یاد کردید کدام است. امام فرمودند: ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامه‎هایی را که به من نوشته‎اند بیرون آور. (5) عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشته‎اند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیک‎تر است.(6)
سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‎ها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیه‎السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را می‎گفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می‎گفتم.(7) اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که می‎توانم.(8)
توبه حر
هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری می‎کرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‎ها جدا گردد.
حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‎کشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز می‎زند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.
حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب داده‎ای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا می‎خواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کناره‎گیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو می‎خواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود می‎لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاع‎ترین مرد کوفه سوال می‎شد، تو را معرفی می‎کردم، این چه حالتی است که در تو می‎بینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر می‎بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.
لحظات دیدار با امام

او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش می‎رفت.
«پروردگارا! من به سوی تو باز می‎گردم، پس توبه‎ام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداخته‎ام. ای اباعبدالله! من بازگشته‎ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود:........

ادامه ی مطلب رابخوانید.........


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۳ساعت ۴:۱۶ ب.ظ  توسط .........  | 
                                    بسم الله الرحمن الرحیم

                                  

 عصر خلافت بنی‌عباس است، نجمه طبق‌ وعده‌ صادق آل‌محمد(ع) در انتظار ولادت دختری است، دختری که قرار است خیر و برکت مادر و پدر باشد و مونس و همدم غربت برادر.

با توجه به اینکه امام صادق(ع) پیش از ولادت امام کاظم(ع) از ولادت دختر ایشان خبر داده بود، این خاندان بیش از 45 سال در انتظار به دنیا آمدن بانویی والامقام بودند.

مادر که حال فرزند پسرش به اوقات جوانی رسیده است، بیش از دیگران انتظار می‌کشد، روزها و ساعات و لحظه‌ها می‌گذرند و اندک اندک زمانی می‌رسد که معصومه(س) قدم به دنیا می‌گذارد.

دورانی که به شکفتن فاطمه معصومه(س) انجامید، همزمان با امامت امام موسی بن جعفر(ع) بود که در سال 148 به امامت رسید و 35 سال به امامت پرداخت.

خلفای بنی‌عباس در این دوران آن چنان عرصه را بر امام و شیعیان تنگ کردند که راویان به هنگام روایت نمی‏توانستند به صراحت از نام حضرت یاد کنند و ناگزیر کنیه‏های حضرت مانند ابی‌ابراهیم، ابی‌الحسن و القاب وی مانند عبد صالح، عالم و... را به کار می‏بردند.

هارون، آن‌گاه که به حکومت رسید، حضرت را زندانی کرد و گاهی ایشان را آزاد می‏کرد و دوباره زندانی می‏ساخت، این وضع تا 14 سال ادامه یافت در چنین زمانی، زمان تولد حضرت معصومه(س) فرا رسید.

دوران خفقان حاکم بر شیعیان منجر به تقیه اکثر آنها شده‌ بود، به همین دلیل تاریخ تولد و وفات بانوان اهل‌بیت آنطور که باید منعکس نشد، مشخص نشدن میلاد معصومه(س) نیز مانند تاریخ شهادت فاطمه زهرا(س) و دیگر بانوان اهل‌بیت(س) به همین دلیل بود.

سال‌هایی که گذشت تاریخ نیز به مظلومیت و حق‌طلبی خاندان محمد(ص) شهادت داد، حضرت رضا(ع) در دوران امامت خویش همچون پدران خود به نشر علوم الهی پرداخت و این دوران همگام شد با خلافت مامون عباسی.

و سفر... که به گفته امام بی‌بازگشت بود و رنج دوری برادر که برای خواهر می‌ماند.
امام رضا(ع) خواهران فراوانی داشت، اما در میان تمام آنها، حضرت معصومه(س) با ابعادی متفاوت، سفری را در پیش می‏گیرد که همان ویژگی سفر حضرت زینب(س) را در بردارد.

در آن مرحله از تاریخ، حضرت معصومه(س) همان رسالتی را به عهده داشت که حضرت زینب(س) بعد از کربلا و آن‌ همه غربت برعهده می‌گیرد.

تاریخ تکرار می‌شود و دوباره رنجی بر دل خواهری می‌نشیند که جز خدا هیچ کسی از عمق آن باخبر نمی‌شود، حضرت زینب(س) در کربلا عروج و شهادت دید و تمام زیبایی‌هایی که را دید گفت و گفت تا نسل به نسل منتقل شود.

معصومه(س) نیز راهی سفری شد که افشاگری بر ضد خیانت‌های بنی‌عباس هدفش بود، تایید ولایت‌مداری و ولایت‌محوری هم بود، همه اینها بود و یک چیز دیگر هم بود، دلتنگی خواهری که برادرش را دوست داشت.

مگر نه اینکه حضرت زینب تا آخرین لحظه شهادت همراه برادر بود شاید معصومه(س) نیز می‌رفت تا آخرین لحظه در کنار برادرش باشد آخر او زینب امام رضا(ع) بود.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۳ساعت ۱۲:۴۲ ق.ظ  توسط .........  | 
                                     بسم الله الرحمن الرحیم

                                       انگور ( Grape (Vine
                                         نام علمی Vitis

                             

درخت انگور كه درخت مو نيز ناميده ميشود درختچه اي است بالا رونده كه از ديوار و درختان مجاور بالا مي رود . ساقه آن گره دار و داراي برگهاي متناوب است . برگهاي انگور داراي پنج لوب دندانه دار و برنگ سبز تيره مي باشد . گلهاي آن كوچك ، مجتمع و بصورت خوشه ظاهر مي شود . ميوه درخت انگور ، گوشتدار و شيرين و برنگهاي مختلف است .
خواص درماني ميوه انگور
انگور بر طبق طب قديم ايران گرم و تر است .
1) اخلاط بدن را متعادل مي كند .
2)بسيار مقوي و مغذي است .
3)خون را تصفيه مي كند .
4)سينه و ريه را صاف و تميز مي كند .
5)برطرف كننده يبوست است .
6)انگور براي درمان ورم معده و روده مفيد است .
7)در درمان سل ريوي و سياه سرفه موثر است .
8)براي درمان اسهال خوني از انگور استفاده مي شود .
9)براي درمان نقرس بسيار مفيد است .
10)آنهايي كه معده ضعيف دارند بايد انگور را بدون پوست بخورند زيرا پوست آن دير هضم است و موجب دل درد ، نفخ و عوارض ديگر مي گردد .
11)انگور بهترين ميوه براي كساني است كه مي خواهند لاغر شوند و بدن خود را از سايد اوريك ، سنگ هاي صفراوي و مسموميت هاي مزمن (مسموميت از سرب يا جيوه ) پاك كنند . اينگونه اشخاص بايد در هر فهته بمدت 2 روز فقط آب انگور بخورند و رژيم آب انگور بگيرند بدين ترتيب كه هر دو ساعت يكبار آب انگور تازه را گرفته و بنوشند . مقدر مصرف روزانه تقريبا 2 كيلو گرم است و در اين دو روز نبايد غذاي ديگري مصرف كنند فقط مي توانند آب بنوشند .
12)رژيم آب انگور براي مبتلايان به سل ريوي و واسير نيز مفيد است .
13)براي تقويت و طراوت پوست و همچنين روشن كردن رنگ پوست ، آب انگور تازه را با يك تكه پنبه بصورت بماليد و پس از ده دقيقه با آب نيمگرم محتوي كمي جوش شيرين بشوئيد .
14)زياده روي در مصرف آّب انگور بطور مداوم ايجاد سنگ كليه مي كند .
خواص طبي روغن هسته انگور
روغن هسته انگور گرم كننده بدن است ، اين روغن ضد يبوست مي باشد . از آن براي نقاشي و تهيه صابون نيز استفاده مي شود.
خواص طبي هسته انگور
هسته انگور از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است :
1)داراي تانن است بنابراين قابض است .
2) اسهال را برطرف مي كند .
3)ترشح ادرار و اسپرم را كم مي كند .
4) گرد هسته انگور را براي درمان به مسلولين مي دهند .
5)هسته انگور براي آنهايي كه مثانه و كليه ضعيف دارند مضر است .
خواص طبي پوست انگور
پوست انگور از نظر طب قديم ايران سرد و خشك است :
1- پوست انگور را خشك كرده و مي سوزانند خاكستر بدست آمده را براي درمان اكثر زخم ها استفاده مي شود .
2- پوست انگور دير هضم است و بهتر است كه در موقع خوردن پوست آنرا بيرون آرود .
خواص طبي غوره
غوره كه بانگليسي Un-ripe grape ناميده مي شود از نظر طب قديم ايران سردو قابض است :
1.در درمان ورم مخاط دهان و نرمي لثه ها موثر است .
2.آب غوره براي درمان چاقي مفرط مفيد است .
3.بيماري اسكوربوت كه بعلت كمي ويتامين C در بدن مي باشد با آب غوره درمان مي شود .
4. آب غوره چون داراي تارتارات پتاسيم است براي درمان سياتيك و رماتيسم حاد بسيار مفيد است .
5.در دفع زردي موثر است .
6.خوردن آب غوره بلوغ دختران را جلو مي اندازد و قاعده را باز مي كند .
7.حرارت و صفراي بدن را دفع مي كند و روده ها را ضد عفوني مي كند .
8.آب غوره تقويت كننده كبد است .
9.براي برطرف كردن ورم گلو آب غوره قرقره كنيد .
10.براي دفع كرم و روده و تقويت معده بايد بمدت پنج روز آش آب غوره همراه با زيره سياه مصرف كنيد البته در اينمدت بايد از خوردن غذاهاي سنگين اجتناب نمائيد .
11.آب غوره درمان كننده پا درد و كمر درد مي باشد . براي معالجه ميتوان بمدت دهروز آش آب غوره مصرف نمود . البته از خوردن غذاهاي سنگين در اينمدت اجتناب كرد .
12.ترشي غوره نيز معالجه رماتيسم و سياتيك است .
خواص طبي برگ مو
1.برگ مو قابض است .
2.دم كرده برگهاي جوان مو اسهال خوني را برطرف مي كند .
3.براي خونريزيها مفيد است .
4.در رفع نقرس و زردي موثر است .
5.استفراغ را برطرف مي كند .
6.در رفع اختلالات گردش خون مربوطه به دوره بلوغ و يائسگي موثر است .
7.هنگاميكه پوست صورت قرمز مي شود و ملتهب است خوردن دم كرده آن اثر مفيد درد .
8.گرد برگهاي جوان و خشك شده مو ، اثر خوبي در رفع خونريزيهاي رحيم و خون آمدن از بيني درد .
9.براي برطرف كردن سرمازدگي دست و پا جوشانده برگ مو را تهيه كرده و دست و پا را بمدت 15 دقيقه در آن قرار دهيد .
10.براي تهيه دم كرده برگ مو ، مقدر 15 تا 20 گرم برگ مو را در يك ليتر آب جوش ريخته و بگذاريد 10 دقيقه بماند .
11) از دم كرده برگ مو مي توان براي شستشوي چشم در مورد ورم ملتحمه استفاده كرد .
12.دم كرده برگ مو براي رفع واريس مفيد است .
دانه دانه خوردن آن گواراتر است و اندوه را میزداید بخصوص سیاه آن بهتر است. خوردنی است

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۰ساعت ۱۱:۵۲ ب.ظ  توسط .........  | 
                                   بسم الله الرحمن الرحیم

                

حبیب فرزند مظاهر (مظهر) چهارده سال پیش از هجرت پبامبر اکرم در خاندان بزرگ بنی اسد دریمن به دنیا آمد. سال نهم هجری با خانواده اش به مدینه آمد و آنجا ساکن شد. در نوجوانی فقط چند صباح از اوان زندگی را در زمان پیامبر گذراند و در این مدت کوتاه، به خاطردوستی با یکی از کودکان مدینه که او حسین بن علی بن ابیطالب بود، درخشیده این دو نفر با یکدیگر حدود 10 تا 13 سال اختلاف سن داشتند اما حبیب همیشه در مقابل این کودک بسیار فروتن بود. دوران جوانی و میانسالی خود را در کنار امیرالمومنین(ع) باجنگهای صفین و نهروان پشت سر گذاشت و همواره یکی از سرداران و دلاور مردان سپاه علی و نامش در کنار یاران علی علیه السلام رقم خورد. در دوران خلافت امیر المومنین و با آغازجنگ جمل، همراه آن حضرت راهی بصره شد و پس از پایان جنگ، کوفه را برای زندگی خود انتخاب کرد. پس از شهادت علی علیه السلام، در کنارامام حسن مجتبی(ع) و در سایه آن حضرت بود و درس سکوت را از آنحضرت آموخت حبیب بن مظاهر، در این سالها در کنار اهل بیت پیامبر غم ها و اندوههای فراوان از دشمنان آل البیت دید تا به سن پیری رسید. به هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به مکه و دعوت مردم کوفه از آن حضرت، که حبیب هم جزو دعوت کنندگان آن حضرت بود و نامه ای در این زمینه به همراه چند نفر برای حسین بن علی نوشت. امام حسین علیه السلام هم نامه ای به حبیب نوشتند و او را به یاری خود دعوت نمودند. حبیب به دنبال شنیدن خبر ورود امام حسین به کربلا، خود را از کوفه به آنجا رسانده و در رکاب حسین ابن علی جنگید و تا آخرین لحظه وفاداری خود را به امام زمانش ابراز کرد و سرانجام در ظهر عاشورا به شهادت رسید.

هنگام شهادت 75 سال داشت و سر او به همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۰ساعت ۱۱:۲۵ ب.ظ  توسط .........  |