|
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقافدای شما نمیدنم روبه کدوم ورکنم وبهتون سلام بدم آهان روبه آسمون اسلام علیک یاصاحب الزمون مثل مادرتون بی نشون باشه....
باشبکه های چشم هایم مسیری رادنبال میکنم به سمت شهری سراسرتاریکی درقلبی نورانی با زبان دلم میچشم حس تلخ یک شیرینی بی انتهایی که از تندی گناه مرادرحسرتی میسوزاند باگوش های دلم میشنوم صدایی کم که بسیارشنیده ام مثل کسی که بسیار صدایم میکندولی کم میشنوم واین دستانم هست که درنبودمحبتی عاشقانه بی تربت مانده است ولمس میکندگرمایی درسردی وجودم واین دلم هست که تاریک است که تلخی کشیده است که بیصداست که سرداست یه سوال آیااین دل نمیمیرد؟! ولی هنوززنده است وبه شوق ظهوری وحضوری میتپد بله همه وهمه ی اعضای بدنم برای دیدنت درگیراست امشب به ماعیدی بده آقای خوبم منتظرم منتظرلحظه ای که بگذاری دردستم باعشق ورعفت تسبیح تربت تربت قتلگاه ارباب یاصاحب الزمان آقابیاگداتو دریاب خلاصه ی جملات بالامیشه: نوکرات شهروچراغونی کردن شیرینی میدن شربت میدن وباصداهای بلند اسمتوصدامیزنن وبه شهرگرما میبخشن هرروزمون شمایی هرلحظه مون شمایی کل این نوشتم میخوادبگه که دوباره دلزنده شدیم ولی آقامنتظریم اللهم عجل لولیک الفرج
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۰۲ساعت ۷:۵۹ ب.ظ  توسط .........
|
|